این مطلب ادامه مطلب پیشین است:
نظم، واجب فراموش شده
ببینیم واقعاً چرا امیرالمؤمنین علیه السلام براى مسأله نظم تا این حد اهمیت قائل شده که پس از تقوا اولین سفارشى که مطرح فرموده سفارش به نظم است. به راستى چرا این مسأله تا این اندازه اهمیت دارد و همچنین چگونه است که مىگوییم ما از این امر غافلیم؟
واجباتی که در رساله نیامدهاند
براى روشن شدن این مسأله ابتدا باید این نکته را تذکر دهیم که ما معمولا تصور مىکنیم واجبات اسلام فقط آن چیزهایى است که در رسالههاى عملیه آمده. گویا اگر چیزى در رساله نیامده واجب نیست؛ در حالى که این تصور کاملا اشتباه است. بسیارى از واجبات وجود دارد که در رسالههاى عملیه ذکرى از آنها به میان نیامده است. برخى از این واجبات حتى از واجباتى که در رسالهها ذکر شده مهمتر هم هستند.
براى مثال، صله رحم یا نیکى و احسان به پدر و مادر و اطاعت از آنها از بزرگترین واجبات اسلام است، اما معمولا در رسالههاى عملیه چیزى در این باره گفته نشده، و یا دستکم، به صورت مسأله و بابى مستقل مطلبى به آن اختصاص نیافته است.
وجوب ایجاد و حفظ نظم
مسأله نظم و نظام امور اجتماعى نیز که امیرالمؤمنین علیه السلام در این وصیت بر آن تأکید فرموده از همین قبیل است. «وجوب ایجاد و حفظ نظم و نظام امور اجتماعى» نه در رسالهاى آمده و نه بنده به یاد دارم که از آقایان وعاظ و گویندگان و کسانى که مسائل شرعى را براى مردم بیان مىکنند آن را شنیده باشم.
قاعدههای اشتباه
اما اینکه چگونه است که این مسأله واجب و تا بدین حد مهم و اساسى در بحثها و گفتگوهاى ما جایى پیدا نمىکند و مورد تأکید قرار نمىگیرد، امرى است که باید در جاى خود بررسى و تحلیل شود. حتى گاهى متأسفانه نغمههایى از این قبیل به گوش مىرسد که «اصولا نظم در بىنظمى است!» آن بیان امیرالمؤمنین علیه السلام در تأکید بر نظم کجا و این سخن و ایده و منش کجا!
با چنین تفکرى آیا مىتوان خود را شیعه على علیه السلام دانست؟ چگونه تفکر «نظم در بىنظمى است» با پیروى از امیرالمؤمنین علیه السلا قابل جمع است؟ مطلبى را که امیرالمؤمنین علیه السلام بىنیاز از استدلال مىداند در آن مناقشه مىکنیم و در عین حال، ادعاى شیعهگرى داریم؟!
نظم، واجب واضح و بدیهی
اشاره کردیم که در این وصیت، امیرالمؤمنین علیه السلام سفارشهاى خود را نوعاً با استدلالى همراه ساخته، و حتى براى جهاد نیز مطلبى در ارتباط با چرایىِ آن بیان مىفرماید، اما در مورد «ونظم امرکم» هیچ توجیه و تفسیر اضافهاى ذکر نمىکند و آن را بسیار واضح و بدیهى و بىنیاز از استدلال مىبیند.
حقیقت امر هم همین است و هر عاقل بلکه هر کودک ممیزى نیز این مسأله را مىداند و مىفهمد. اما سخن اینجا است که با این وصف چگونه است که جامعه اسلامى از این مسأله غافل مىشود؟! حقیقت این است که ما، هم در کارهاى فردى و شخصى و خصوصى زندگى خود و هم در مسائل اجتماعى و عمومى نوعاً از اصل «نظم» غافلیم و کمتر آن را مراعات مىکنیم.
دو شرط اساسى در تحقق نظم
۱) چینش و ارتباط خاص
از نظر مفهومى، وجود نظم اولا مبتنى است بر اینکه چند چیز، چند جزء یا چند عنصر وجود داشته باشد، و ثانیاً، چینش و ارتباطى خاص بین آنها برقرار شود. در ادبیات هم، کلام را به دو نوع نثر و نظم (شعر) تقسیم مىکنند و نظم به کلامى گفته مىشود که نوعى هماهنگى بین اجزاى آن وجود دارد و داراى وزن و آهنگ است. در کلام نثر چنین هماهنگى و وزن و آهنگى وجود ندارد.
قرآن کریم نیز درباره وضع و حال گناهکاران در روز قیامت مىفرماید:
وَقَدِمْنا إِلى ما عَمِلُوا مِنْ عَمَل فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً؛ (سوره فرقان ، آیه ۲۵.) و به هرگونه کارى که کردهاند مىپردازیم و آن را (چون) گردى پراکنده مىسازیم.
۲) متناسب با هدف بودن چینش
این ترتیب چینش اجزا باید متناسب با «هدف» باشد. به عبارت دیگر، وجود هدف و نیز تناسب چینش اجزا با تحقق آن هدف است که رکن اساسى در وجود و اطلاق «نظم» محسوب مىشود. در چینش حروف اگر هدف شما تشکیل کلمه «سخن» باشد، نظم این است که حروف به صورت «سخن» مرتب شوند، اما اگر هدف ایجاد کلمه «سنخ» باشد ترتیب حروف به صورت «سخن» مصداق بىنظمى است، چرا که هدف مطلوب را تأمین نمىکند.
برنامه و کنترل
رسیدن به هدفی که در نظر داریم با نظم امور به آن برسیم مستلزم داشتن «برنامه» میباشد. بنابراین گام اول، طرح و گام دوم «برنامه» است. برای آنکه برنامه تحقق پیدا کند و در حین اجرا اشتباهى نشود و مشکلى پیش نیاید نیاز است که کار دائماً مورد مراقبت و رسیدگى قرار گیرد. این کار اصطلاحاً «کنترل» نامیده مىشود.
اصطلاحات «طرح»، «برنامه» و «کنترل» به ویژه در علم مدیریت رایج است و در این رشته علمى مباحث مفصلى پیرامون این قبیل مسائل و موضوعات انجام مىگیرد. در هر صورت، گام سوم براى تحقق نظم «کنترل» است.
سه گام موثر در رسیدن به هدف
بنابراین تحقق نظم در یک مجموعه، چه مجموعه انسانى و چه مجموعههاى دیگر، بدین معنا است که عناصر و اجزاى آن را طورى سامان دهیم که ما را به هدف مورد نظرمان برساند. براى این منظور ابتدا نیاز به «طرح» داریم. پس از آن و براى تحقق آن طرح باید «برنامه» داشته باشیم. در مرحله سوم نیز «کنترل» و نظارت مستمر لازم است تا برنامه به طور صحیح اجرا گردد و طرح مورد نظر محقق شود. با رعایت این مراحل است که هدف مورد نظر تحقق مىیابد و مىتوان گفت که کارى داراى «نظم» است.
نظم در جامعه اسلامى
با توجه به توضیحات مذکور، اکنون تا حدودى سِرّ تأکید امیرالمؤمنین علیه السلام بر نظم امور در جامعه اسلامى روشن مىشود. جامعه اسلامى هدفى کلى دارد که تحقق آن هدفْ منوط به وجود و رعایت نظم در سطح کلان اجتماعى است و بدون نظم، از رسیدن به هدف اعلا و نهایى خود باز خواهد ماند.
هدف نهایى و اعلاى جامعه اسلامى
هدف نهایى و اعلاى جامعه اسلامى به روشنى در این آیه بیان گردیده است:
وَعَدَ اللهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکمْ وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الأَْرْضِ کمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَیُمَکنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضى لَهُمْ وَلَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنِی لا یُشْرِکونَ بِی شَیْئاً…؛ (سوره نور، آیه ۵۵)
خداوند به کسانى از شما که ایمان آورده و کارهاى شایسته کردهاند وعده داده است که حتماً آنان را در زمین جانشین (خود) قرار دهد؛ همانگونه که کسانى را که پیش از آنان بودند جانشین (خود) قرار داد. و آن دینى را که برایشان پسندیده است به سودشان مستقر کند، و بیمشان را به ایمنى مبدل گرداند، (تا) مرا عبادت کنند و چیزى را با من شریک نگردانند.
تجلی روح توحید
مىفرماید، غایتى که از همه کارها و تلاشها مد نظر خداى متعال مىباشد این است که «یَعْبُدُونَنِی لا یُشْرِکونَ بِی شَیْئا» به تصریح این آیه، غایت و هدف اعلاى اسلام و خداى متعال این است که جامعه خداپرست و جامعهاى که روح خداپرستى و توحید در تمام شئون آن متجلى باشد ظهور پیدا کند.
این، هدف اعلا و غایت متعالى اسلام و جامعه اسلامى است که قابل چشمپوشى نیست و در هیچ شرایطى تغییر نمىکند. البته اهداف متوسطى نیز وجود دارد که با تغییر شرایط قابل تغییر و جابهجایى و حتى چشمپوشى است.
اهداف متوسط
اهداف متوسط را مىتوان اولویتبندى کرد و به اقتضاى شرایط، برخى را در اولویت قرار داد و بعضى دیگر را از اولویت خارج ساخت. این اهداف گرچه جزو برنامههاى اساسى جامعه اسلامى و در مدتى طولانى محفوظ و مد نظرند اما در هر حال ممکن است در نهایت به علت تغییر شرایط قابل بازنگرى و تغییر باشند.
روشهایی که براى کوتاهمدت طراحى مىشوند حتى از راهبردها هم قابل تغییرترند و مىتوان پس از دورهاى کوتاه آنها را تغییر داد. اما هدف اعلا و نهایى به هیچ وجه و در هیچ شرایطى قابل تغییر نیست و سایر اهداف، برنامهها و روشها باید بر اساس آن تنظیم شود.
ابتدا باید اهداف را مشخص کرد
به قیاس آنچه که براى تحقق هر نظمى بیان کردیم، جامعه اسلامى نیز اگر بخواهد داراى نظم باشد، ابتدا باید اهداف آن مشخص گردد. به عبارت دیگر، ما باید بدانیم به دنبال چه هستیم و چگونه جامعهاى مىخواهیم داشته باشیم و «طرح» ما براى ایجاد و تحقق جامعه اسلامى چیست.
تا طرحى در کار نباشد ما نمىتوانیم قضاوت کنیم که آنچه انجام مىگیرد آیا مصداق نظم است یا بىنظمى. همانگونه که اشاره کردیم، نظم یعنى تناسب حرکت و چینش و ترتیب با تحقق هدف. از این رو اگر هدف معلوم نیست، جایى براى «ونظم امرکم» باقى نمىماند.
تعریف طرح وظیفه کیست؟
بنابراین در راه عمل به این توصیه امیرالمؤمنین علیه السلام که «ونظم امرکم» اولین گام این است که طرح مطلوب و ایدهآل خود را از جامعه اسلامى تعریف و مشخص کنیم. اکنون پرسش این است که چه کسانى باید این طرح را تهیه کنند؟ بدیهى است که این وظیفه متوجه اسلامشناسان و کسانى است که به صورت تخصصى و عمیق با مبانى و معارف و مسائل اسلام آشنا هستند. به عبارت دیگر، این علما و حوزههاى علمیه هستند که بیش و پیش از همه، این مسؤولیت متوجه آنها است و باید به انجام آن مبادرت ورزند.
تنظیم برنامه
پس از تهیه طرح نیاز به «برنامه» داریم؛ تا مشخص نماییم از چه راهى باید برویم تا آن طرح ذهنى جامه عینیت و تحقق بپوشد. طبیعتاً تحقق آن طرح نیازمند داشتن برنامههاى بلندمدت و کوتاهمدت متعدد در زمینههاى مختلف فرهنگى، سیاسى، اقتصادى، اجتماعى، نظامى و… مىباشد.
مهمترین بُعد
در این میان، بعد فرهنگى مهمتر از سایر ابعاد است و اصولا توجه به سایر ابعاد، همه براى آن است که فرهنگ جامعه و مردم رنگ اسلامى و دینى به خود بگیرد، وگرنه صرف پیشرفت و ارتقا در زمینههاى اقتصادى، سیاسى، نظامى، علمى و… بدون پیشرفت و ارتقاى فرهنگ اسلامى چندان ارزشى ندارد.
هدف اصلی جامعه اسلامی از نگاه قرآن
فراموش نکنیم که قرآن کریم هدف اصلى و نهایى حکومت و جامعه اسلامى را هدفى فرهنگى معرفى مىکند و آن هدف فرهنگى این است که:
یَعْبُدُونَنِی لا یُشْرِکونَ بِی شَیْئاً؛ (سوره نور، آیه۵۵) مرا عبادت کنند و چیزى را با من شریک نگردانند.
از این رو پرداختن به اقتصاد و سایر مسائل نیز در حقیقت براى تحقق هدف فرهنگى و دمیده شدن روح خداپرستى و توحید در گستره جامعه است.
وظیفه علما
از سوى دیگر نیز علما، حوزههاى علمیه و اساتید و اسلامشناسان باید به این مسائل بهاى لازم را بدهند و بخشى از تلاشهاى علمى خود را معطوف این مسأله نمایند. مسأله اجتهاد و استنباط احکام شرعى از کتاب و سنت فقط به نماز و روزه و بیع و دماء ثلاثه اختصاص ندارد و در این زمان، استنباط مسائل مربوط به تهیه طرح جامعه ایدهآل اسلامى و برنامههاى اجرایى و عملیاتى براى تحقق آن از اولویت ویژه برخوردار است.
باید نظم به فرهنگ افراد و جامعه تبدیل شود
فراموش نکنیم که امیرالمؤمنین علیه السلام در آخرین وصیت خود و در آن شرایط بحرانى در بستر شهادت، قبل از سفارش به نماز و روزه و جهاد، مسأله «نظم امرکم» را مورد تأکید قرار داده است.
عمل به این فرمایش امیرالمؤمنین علیه السلام به این نیست که با پلیس و نیروى انتظامى و اِعمال زور و فشارْ نظم را در جامعه ایجاد کنیم. بلکه باید مقدماتى را فراهم آوریم که نظم به فرهنگ افراد و جامعه تبدیل شود و یک مرکز کنترل درونى در افراد براى رعایت نظم ایجاد گردد.
منبع
کتاب پیام مولا از بستر شهادت نوشته حضرت آیتالله محمدتقى مصباح یزدى
مطالب مرتبط
ثبت دیدگاه