حدیث روز
امام علی (ع) می فرماید : هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬ خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت , ۱۴۰۳ ساعت تعداد کل نوشته ها : 301 تعداد نوشته های امروز : 0 تعداد اعضا : 3 تعداد دیدگاهها : 15×
  • درس خارج فقه و اصول

  • درس خارج فقه و اصول

  • ارزیابی معرفت انسان نسبت به خدای متعال از دیدگاه اسلام
    ۱۵ مهر ۱۴۰۲ - ۲:۰۹
    8
    در نوشتار حاضر، لب و مغزای دیدگاه فلسفه اسلامی در بحث معرفت و شناخت نسبت به ذات و صفات خدای متعال به صورتی موجز و فشرده آورده شده است. با همه تشکیکاتی که امروزه در باره شناخت انسان از خدا و صفات او صورت می گیرد، اصول ثابت و مبرهنی در فلسفه و کلام اسلامی وجود دارد که قابل انکار نیست و مناقشه در آنها همچون مناقشه در بدیهیات است. معرفت
    ارسال توسط :

    در نوشتار حاضر، لب و مغزای دیدگاه فلسفه اسلامی در بحث معرفت و شناخت نسبت به ذات و صفات خدای متعال به صورتی موجز و فشرده آورده شده است. با همه تشکیکاتی که امروزه در باره شناخت انسان از خدا و صفات او صورت می گیرد، اصول ثابت و مبرهنی در فلسفه و کلام اسلامی وجود دارد که قابل انکار نیست و مناقشه در آنها همچون مناقشه در بدیهیات است. معرفت

    ۱- آیا حصول علم و معرفت برای انسان ممکن است؟ برخی پنداشته اند و ممکن است چنین بپندارند که اساسا امکان علم و معرفت برای انسان وجود ندارد!

    سستی و بطلان این پندار نیاز به بحث ندارد. چرا که محتوای خود این پندار و مدعی مصداقی از علم و معرفت است. بنابراین، مدعی ناقض خود است.

    این یک امر وجدانی و غیر قابل انکار است که ظرف ذهن ما از کودکی تا کنون، مظروف فراوانی را در خود جای داده است و این مظروف همان است که ما از آن با عنوان «علم و دانش » یاد می کنیم. اصل تحقق پدیده علم و معرفت در وجود آدمی از وجدانیات است و کسی را از پذیرش این مطلب گریزی نیست. حتی آنان که بالصراحه منکر علم هستند ناخودآگاه مثبت علم می باشند و لذاست که سفسطه محض و سوفیسم مطلق به نظر ما محال است و تنها یک فرض ذهنی است و مصداق خارجی ندارد. بنابراین، ما معتقدیم که اصل تحقق علم برای انسان امری ممکن است و ادعای امتناع آن بالبداهه باطل است.

    ۲- آیا علم و معرفت برای انسان فعلیت پیدا کرده است؟ ممکن است کسی بگوید که اصل امکان علم و معرفت انسانی را می پذیریم، اما چگونه اثبات می کنید که این امکان، فعلیت و تحقق عینی پیدا کرده است؟ به نظر ما این مطلب نیز چندان نیازی به بحث ندارد. تنوع و تعدد شاخه های علوم و معارف، بهترین و محکم ترین شاهد برای اثبات این مدعی است. همین مدعی که «امکان علم و دانش انسانی، تحقق و فعلیت خارجی نیافته است » خود معرفتی بالفعل و ناقض محتوای گزاره فوق است. بنابراین، ما معتقدیم علم و معرفت انسانی نه تنها ممکن است، بلکه تحقق خارجی نیز یافته و مصداق عینی دارد.

    ۳- متعلق معرفت و دانش بشری چیست؟پس از پذیرش امکان و وجود علم برای انسان، جای این سؤال وجود دارد که انسان به چه چیزهایی می تواند علم پیدا کند؟ ممکن است گفته شود انسان می تواند تنها به خود علم پیدا کند و نه به غیر خود. این سخن به نظر ما باطل است; زیرا اولا، با علم حضوری می یابیم که متعلق بسیاری از معرفت های ما غیر از خود ماست. موضوع شناخت آدمی تنها خود او نیست، بلکه بسیاری از پدیده های جهان خارج در حوزه فیزیک و شیمی، کیهان شناسی و… متعلق شناخت انسان واقع شده اند. ثانیا، اگر متعلق شناخت انسان تنها خود او بود نمی بایست امروزه شاخه های گوناگون علوم بشری در زمینه جهان شناسی و… را می داشتیم. ثالثا، محتوای خود این مدعی که «انسان می تواند تنها به خود علم پیدا کند و نه به غیر خود» مصداقی از علمی است که در متعلق آن، دیگری یعنی غیر فاعل شناسایی ماخوذ است. و این خود نشانگر این است که انسان می تواند به وجود غیر خود، پی ببرد.بنابراین، انسان می تواند به غیر خود علم داشته باشد و ما معتقدیم که دایره معرفت انسانی فراتر از خود فاعل شناسایی است و هم انسان و هم غیر انسان می توانند موضوع و متعلق معرفت انسان باشند و انسان می تواند به خود،به آدمیان دیگر و غیر آدمیان علم پیدا کند.

    ۴- ابزار شناخت و معرفت انسانی چیست؟ ابزار شناخت انسان به طور عمده عبارت است از: حس، عقل و قلب. بسیاری از دانش های ما نسبت به خود و جهان خارج از طریق حواس به دست می آیند; مانند علم به رنگ ها، مزه ها، بوها و عوارض قابل لمس اجسام از قبیل نرمی، زبری و امثال آنها. از خواص مشترک محسوسات، زمان مندی و مکان مندی آنهاست.

    حقایقی همچون روابط ریاضی، مسائل منطقی و فلسفی، که اموری محسوس نیستند، به وسیله عقل درک می شوند. مفاهیمی همچون نقطه، خط، سطح، نامتناهی و… از واقعیتی نفس الامری برخوردارند که تنها عقل به درک آنها نایل می شود.

    درک حسی و عقلی از قبیل علم حصولی است. انسان در کنار درک حصولی، با قلب و نفس ناطقه خود اموری را با علم حضوری وجدان می کند. در شناخت حضوری، صورت ذهنی واسطه نیست و عالم و معلوم و علم یکی است و هم از اینروست که علم حضوری خطاناپذیراست. از مصادیق روشن و غیر قابل انکار علم حضوری، علم انسان به وجود خویش است. علم حقیقتی مجرد است و لذا، باید عالم نیز مجرد باشد. به عقیده ما نفس انسان مجرد است و مدرک حقیقی در تمام ادراکات هموست و بدن تنها نقش ابزاری دارد.

    ۵- آیا خدا می تواند متعلق معرفت انسان باشد؟ خداوند یک موجود مجرد است لذا، حس بدو نمی رسد. از این رو، شناخت حسی ظاهری به خداوند ناممکن است. اما خداوند می تواند متعلق ادراک عقلی و قلبی واقع شود. ادراک عقلی – چنان که گفتیم – ادراکی حصولی است و به واسطه صورت ذهنی حاصل می شود. به تعبیر دیگر، ادراک عقلی از خدا ادراکی مفهومی است. اما ادراک قلبی، حضوری است ولی باید توجه داشت که مخلوق به اندازه سعه وجودی و کشش و ظرفیت خود می تواند علم حضوری به خالق خود داشته باشد. از این رو، انسان گرچه می تواند علم حضوری به خدا داشته باشد، اما این علم خدا را کماهو حقه فرا نمی گیرد و لذا، انسان نمی تواند ادعا کند که با علم حضوری به خدا، بر او احاطه یافته است.

    به عقیده ما انسان می تواند نسبت به خدا و اوصاف او فی الجمله علم و معرفت عقلی و قلبی داشته باشد. و اگر کسی منکر هر نوع معرفتی به خداوند شود، در پاسخ او باید گفت: اولا، اگر بشر نمی توانست هیچ گونه علمی – اعم از تصوری و تصدیقی – به خداوند پیدا کند، می بایست اصلا مفهومی از خدا در ذهنیت بشر نمی بود و حال آن که این مفهوم از قدیمی ترین مفاهیم در قاموس فکر بشر است. این خود نشان می دهد که ذهن انسان می تواند لااقل تصوری از خدا داشته باشد و این خود نوعی از علم است. ثانیا، چون تصدیق بدون تصور محال است اگر کسی منکر امکان معرفت به خدا شود ناخودآگاه اعتراف کرده است که در ذهن خود تصوری از خدا دارد، مگر اینکه لفظ خدا را مهمل بداند و این مدعی نامقبول است. ثالثا، ادعای مذکور، خود نوعی معرفت تصدیقی به خداست و با این مدعی که انسان نمی تواند هیچ گونه معرفتی به خدای متعال پیدا کند، منافی است.

    ۶- آیا همه معرفت های انسان به خدا، یقینی و مطابق با واقع است؟ به عقیده ما غیر از معصومان صلی الله علیه وآله وسلم هیچ کس نمی تواند ادعا کند که همه شناخت هایش به خداوند، صددرصد مطابق با واقع است. البته ممکن است خود، آنها را یقینی (به معنای روان شناختی آن) بداند اما نمی تواند ادعا کند که همه این شناخت ها با واقع و نفس الامر مطابق است.

    معرفت های عقلی به خداوند اگر بدیهی و یا منتهی به بدیهی باشند یقینی و مطابق با واقع هستند و به عقیده ما حصول چنین معرفت هایی فی الجمله برای انسان نه تنها ممکن است، بلکه مصداق عینی و بالفعل دارد; مثلا، علم ما به اینکه خداوند عله العلل است علمی یقینی و مطابق با واقع است و اگر نگوییم این قضیه بدیهی است، لااقل با واسطه ای اندک، منتهی به بدیهی است. اما علم حضوری به خداوند اگر تفسیر نشود و بازگو نگردد نمی توان در مورد آن اظهار نظر کرد و حاصل آن امری شخصی است. لیکن اگر علم حضوری یا شهود و مکاشفه، تفسیر شود و تحلیل گردد، از این حیث، حکم علم حصولی را خواهد داشت و قابل نقد و بررسی است، مگر اینکه از قبیل علم حصولی معصومان صلی الله علیه وآله وسلم باشد که خطایی در آن نیست.

    در مورد اوصاف خدا نیز فی الجمله عقل انسان می تواند به معرفتی نایل آید; مثلا، می توان درک کرد که خدا عالم و عادل است و در این قضیه، هیچ خطایی نیست.

    ۷- آیا با مفاهیم ذهنی ساخته خودمان می توانیم به معرفتی درباره خدا نایل آییم؟ ممکن است کسی بگوید مفاهیمی که ما با آنها از خدا و صفات او درکی داریم مفاهیمی هستند که در ذهن ما ساخته می شوند و نیز مفاهیمی هستند که در مرتبه امکان شکل می گیرند و لذا، نمی توانند چیزی درباره خدا، که برتر از عالم امکان است، به ما بدهند.

    در برابر این پندار ما معتقدیم اولا، هر مفهومی در ذهن ساخته می شود و اصلا جایگاه مفهوم جز ذهن نیست، ولی ذهنی بودن مفهوم – به این لحاظ – مانع از حاکی بودن آن از خارج نیست. ثانیا، درست است که ذهن و مفاهیم آن در مرتبه امکان قرار دارند، اما وصف امکان مربوط به جنبه وجودی این مفاهیم است و منافاتی ندارد که محتوای مفهوم حاکی از واقعیتی فراتر از عالم امکان باشد، اما خود مفهوم از حیث وجود، ممکن الوجود باشد. به نظر ما پندار فوق یکی از موارد خلط بین احکام مفهوم و احکام مصداق است. ثالثا، اگر پندار فوق را بپذیریم بسیاری از مفاهیم عقلی در علوم دیگر مانند ریاضیات و منطق و فلسفه را نیز باید فاقد حقیقت و واقعیت بشماریم; مانند مفهوم بی نهایت، نقطه، خط و… . رابعا، اگر ذهنی بودن مفهوم مانع از حکایت آن از خارج خود باشد، حتی در علوم طبیعی هم باید بپذیریم که مثلا مفهوم آب نمی تواند اطلاعی درباره واقعیت آب به ما بدهد; چرا که مفهوم آب در ذهن ساخته می شود و حال آنکه واقعیت آب در خارج از ذهن است! خامسا، ما با علم حضوری می یابیم که در ذهن خود مفاهیمی داریم که محتوای آنها فراتر از مرتبه ممکنات است; مانند مفهوم خدا، واجب الوجود، مرتبه وجوب، علم مطلق، قدرت بی نهایت و… . اگر ذهنی و ممکن بودن مفاهیم ذهن ما مانع از حصول هر درکی نسبت به مراتب برتر از عالم امکان می بود، نمی بایست این گونه مفاهیم در ذهن ما حاصل شود.

    ۸- مکانیسم ذهن در تعمیم مفاهیم در مورد خداوند چیست؟ ممکن است گفته شود: ما هرگز نمی توانیم به حقیقت ذات و صفات خدا راه یابیم; با این حال، چگونه می توانیم از ذات و یا صفات خدا مفهومی در ذهن خود داشته باشیم. مفهوم، صورتی ذهنی است که از یک حقیقت انتزاع می شود و در ذهن جای می گیرد. اگر ما به حقیقت ذات و صفات خدا نرسیم، چگونه می توانیم مفهومی را حاکی از آنها بدانیم؟

    به نظر ما، نقطه اصلی بحث همین جاست و همین نکته است که تحلیل و تبیین آن، راه را برای حل بسیاری از معضلات معرفت شناختی در باره شناخت انسان از خدا می گشاید.

    یکی از ویژگی های ذهن انسان مطلق سازی از مقیدات و عام گیری از صورت های خاص و ویژه است. ذهن آدمی نخست با اتم های ادراکی روبه رو می شود و سپس مشترک گیری می کند و به مفاهیم عام و اعم می رسد. انسان در ابتدا، با وجود خود، وجود آسمان، وجود خورشید، وجود زمین و… برخورد می کند و سپس ملاحظه می نماید که در این اتم های ادراکی، مفهوم مشترکی به نام «وجود» واحد و مکرر است. در اینجاست که ذهن به مفهوم مطلقی از «وجود» نایل می گردد. نظیر این مکانیسم در مراتب شدت و ضعف از یک حقیقت تشکیکی نیز برقرار است; مثلا، ذهن ابتدا با نور شمع و سپس با نور لامپ آشنا می شود. بعد نور خورشید را لحاظ می کند و می بیند که مفهوم نور در این سه مورد مشترک و مکرر است، با اینکه از نظر شدت و ضعف این سه با یکدیگر تفاوت دارند. این مقدمات ذهن انسان را آماده می کنند که آدمی به درک مفهوم «نور بی نهایت » برسد. در باره مفاهیمی مانند علم، قدرت، حیات، اراده و… نیز همین مکانیسم ذهنی برقرار است; یعنی به عنوان مثال، ذهن ما نخست به مفهوم علم محدود و مقید می رسد و به تدریج که با مصادیق متعدد علم در مراتب بالاتر و گسترده تر آشنا می شود، آمادگی پیدا می کند که درکی از مفهوم علم نامحدود داشته باشد و آنگاه نهایتا همه این مفاهیم نامحدود و مطلق را در یک وجود واحد به نام «خدا» جمع می کند و از آن وجود جامع، با این مفاهیم حکایت می کند.

    پس ما معتقدیم که ذهن انسان با مکانیسم خاص خود در ساخت مفاهیم عام و مطلق از مفاهیم خاص و مقید، توانایی درک مفهومی از ذات و صفات خدا را دارد، گرچه منشا انتزاع اولیه این مفاهیم، اشیای ممکن الوجودند.

    ۹- ذهن چه مفاهیمی را از دایره ممکنات به ساحت خداوند تعمیم می دهد؟ روشن است که ما نمی توانیم از هر مفهومی از مفاهیم عالم امکان، مطلق بسازیم و آن را به خدا نسبت دهیم; مثلا، نمی توانیم بگوییم خدا جسم مطلق، زمان مطلق، مکان مطلق، و… است. چرا؟ چون بر اساس براهین عقلی، در جای خود اثبات می کنیم که خداوند ماهیت ندارد. لذا، از عوارض ماهیات نیز مبراست. بنابراین، مفاهیمی را که از قبیل معقولات ثانیه فلسفی اند و اطلاق آنها بر خدا محذور عقلی ندارد می توانیم بر خداوند اطلاق کنیم; مانند مفهوم واجب الوجود، عله العلل، علیم، وحی، فاعل، مرید و… .

    نتیجه تامل و تحقیق ما در این نوشتار کوتاه این است که:

    الف اصل تحقق و حصول علم برای انسان امری ممکن است.

    ب علم برای انسان نه تنها ممکن، بلکه تحقق عینی یافته و دارای مصداق است.

    ج متعلق معرفت انسان هم می تواند خود انسان باشد و هم غیر انسان.

    د معرفت انسان به خدا و صفات او ممکن و محقق است و با ابزار عقل و قلب صورت می گیرد.

    ه- جایگاه همه مفاهیم ذهن انسان است، ولی ذهنی بودن مفهوم، لزوما مانع واقع نمایی مفهوم نیست.

    ز سر امکان درک عقلی انسان از خدا، توانایی ذهن بر مطلق گیری از مفاهیم مقید و فرض نامحدود در معانی محدود است.

    ح ما هر مفهوم مطلقی را نمی توانیم به خدا نسبت دهیم، بلکه فقط مفاهیم مطلقی را که از سنخ معقولات ثانیه فلسفی اند و اسناد آنها به خدا تالی فاسد عقلی به دنبال ندارد بر خداوند اطلاق می کنیم.

    آلبوم عکس                آرشیو فیلم              آرشیو صوت

    ثبت دیدگاه

    • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
    • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
    • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.