آیت الله حائری شیرازی در کتاب تربیت دینی کودک مینویسند:
پرورش نفاق و تظاهر در کودک
اگر پدر و مادر به دلیل خستگی و رنجی که از آزادی بچهها میبرند، آنها را زیاد محدود کنند؛ یا برای خودشان در تربیت فرزند حرمت قائل نباشند؛ و فرقی بین گستاخی و شهامت نگذارند؛ آثار سوء در فرزند هویدا میشود.
تفاوت شهامت و گستاخی
شهامت یعنی اینکه وقتی بچه بدی کرد عواقب آن کار را بپذیرد و قبول کند که چنین کاری را کرده است و پایش هم بایستد. گستاخی و بیپروایی و بیلجامی، یعنی اینکه فرد وقتی بدی کند عواقب آن را نپذیرد و بر ادامه کار ایستادگی کند. پس چه گستاخی و چه شهامت هر دو اعتراف به فعل است. اما شهامت، اعتراف به عنوان مقدمهای برای تدارک و اصلاح است. ولی گستاخی، اعتراف برای تداوم آن حرکت زشت در آینده است.
دلیل مخفیکاری فرزند
طبیعی است که برای پدر و مادریا هر مربی دیگری تحمل کردنی نیست که فعل زشتی از طفل استمرار پیدا کند. از این جهت وقتی طفل اقرار کند که این کار از او سرزده است به خیال اینکه میخواهد بار دیگر هم آن کار را انجام دهد، نمیتوانند تحمل کنند. در نتیجه طفل مخفی کاری میکند؛ یعنی اگر بپرسند میگوید نه! و دروغ میگوید و دروغ گویی مستمر برایش به صورت عادت در میآید. پس همیشه گریم کرده جلوی والدین میآید و با چهرهٔ اصلی در حضور آنها ظاهر نمیشود. آنچه ظاهر هست در حضور خودش است و با تمام وجود جلوی پدر و مادر حاضر نمیشود. درونش نوعی و ظاهرش هم نوع دیگری میشود.
تفاوت ادب و تظاهر
این با ادب فرق میکند معنای ادب این است که پدر را قبول دارد و برای او احترام قائل است ولی برخی اعمال و رفتار خودش را در حضور او مناسب نمیبیند. اهمیت دادن نیکو به مجاوران و مصاحبان، ادب است. وقتی بچه با لباس خانه به کوچه نرود و تفاوت بین مهمان و غیرمهمان را رعایت کند نشانۀ ادب است و عیب ندارد؛ اما تظاهر چیز دیگری است.
تظاهر، دروغی مستمر و ارائۀ غیر واقعی «خود» است. یعنی اگر رفتار طفل خیلی خشن است جلوی پدر خیلی خودش را مظلوم نشان میدهد. اگر دیگران را اذیت میکند همیشه به پدر میگوید: اینها من را آزار و اذیت میکنند. این نفاق است چرا اینگونه شده است؟ چون پدر غیر این صورت را نمیتوانسته است تحمل کند. و وقتی او خلاف آنچه بوده خود را ارائه کرده همیشه تأیید پدر را گرفته است.
تحمل صداقت فرزند
در خانهای که تحمل صداقت فرزند را نداشته باشند؛ کار فرزند به مخفی کاری و تظاهر کشیده میشود. مکانیزم آن به این صورت است که فرزند ابتدا در شخصیت خودش تصور میکند مدیون حیثیت پدر است و به رضای او در خانه و در سر سفره او نشسته است. بعداً این تصور در شخصیت فرزند باعث میشود فکر کند مجبور است طبق میل پدر رفتار کند و خودش را جوری نشان دهد که او میخواهد.
ادامه رابطه با پدر
با این تصور فرزند تداوم رابطه خودش را با پدر در امری مییابد که کوبنده شخصیتش بوده و مسائل اقتصادیاش را با خرد شدن شخصیت خودش پیش میبرد. در نتیجه رشد نمیکند پدر باید واقعیت متفاوت بودن گستاخی و شهامت را بپذیرد تا آن چیزی که برای فرزند مقدور نیست به او تحمیل نکند ما هم به خدای تعالی میگوییم: (رَبَّنَا وَلاَ تُحَمِّلْنَا مَا لاَ طَاقَهَ لَنَا بِه (۱. قرآن کریم سوره بقره، آیه ۲۸۶) (پروردگارا، آنچه تاب آن نداریم بر ما تحمیل مکن) روش ما هم در برابر فرزند باید همین طور باشد.
ثبت دیدگاه