غریزه بحث و کاوش
در جهان هستی که دارای موجودات بسیار و پدیدههای بیشمار بوده و ما نیز جزئی از مجموعه آنها میباشیم بسیار میشود که چیزی را راست و پا برجا پنداشته و موجود انگاریم و سپس بفهمیم که دروغ و بیپایه بوده است، و بسیار میشود که چیزی را نابود و دروغ اندیشیده و پس از چندی به ما روشن شود که راست بوده و آثار و خواص بسیاری در جهان داشته است.
از این رو ما که خواه نا خواه غریزه بحث و کاوش از هر چیز که در دسترس ما قرار بگیرد و از علل وجود وی داریم باید موجودات حقیقی و واقعی (حقایق به اصطلاح فلسفه) را از موجودات پنداری (اعتباریات و وهمیات) تمیز دهیم.
و گذشته از این کاوش غریزی برای رفع حوائج زندگی، دست به هر رشته از رشتههای گوناگون علوم بزنیم اثبات هر خاصه از خواص موجودات به موضوع خود محتاج به ثبوت قبلی آن موضوع میباشد.
فلسفه و سایر علوم
یک سلسله بحثهای برهانی که غرض و آرمان نامبرده را تأمین نماید و نتیجه آنها اثبات وجود حقیقی اشیاء و تشخیص علل و اسباب وجود آنها و چگونگی و مرتبه وجود آنها میباشد «فلسفه» نامیده میشود.
علوم دیگر روش بحث و نتیجه کاوش آنها این گونه نیست و در هر یک از آنها که تأمل کنیم خواهیم دید که یک یا چند موضوع را مفروض الوجود گرفته و آنگاه به جستجوی خواص و آثار وی پرداخته و روشن میکند. هیچیک از این علوم نمیگوید فلان موضوع موجود است یا وجودش چگونه وجودی است، بلکه خواص و احکام موضوع مفروض الوجودی را بیان کرده و وجود و چگونگی وجود آن را به جای دیگر (حس یا برهان فلسفی) احاله مینماید.
همه علوم نیازمند فلسفه
گفتار بالایی را در چند جمله زیر میتوان خلاصه کرد: چنانکه ما در خواص و احکام اشیاء گاهی دچار خطا یا تردید میشویم، مثلا میگوییم فلان ترکیب فلان طعم را ندارد (با جزم یا تردید) در صورتی که داشته یا بالعکس؛ همچنان گاهی در اصل بود و نبود اشیاء مبتلا به خطا یا جهل میشویم. مثلًا میگوییم روح در خارج نیست یا بخت و شانس هست. پس روشن است که سبک بحث در دو مثال گذشته یکسان نیست. بلکه نخست باید وجود شئ را اثبات کرد یا او را مفروض الوجود گرفت و سپس به خواص و احکامش پرداخت.
آری ما بیشتر اوقات پس از آنکه از راه کاوش علمی به احکام و خواص موضوعی پی بردیم، به چگونگی وجود نیز پی برده و میفهمیم که وجودش چگونه وجودی بوده و با کدام علت مرتبط است. مثلا در طبیعات به ثبوت میرسانیم که جزئی از ماده پروتون است که با حرکت سریعه به گرد خود گردش میکند، سپس میگوییم: «پس حرکت وضعی دوری در خارج داریم». روشن است که این سخنان دو قضیه است نه یکی، زیرا گفتار نخستین (جزئی از ماده پروتون است و به گرد خود میچرخد) به برهان طبیعی و تجربه علمی متکی است و گفتار دومی (حرکت دوری وضعی در خارج داریم) به گفتار نخستین مستند است نه به برهان و تجربه مستقیماً.
و از همین جا روشن میشود که چنانکه همه علوم در استواری کاوشهای خود متوقف و نیازمند به فلسفه میباشند، فلسفه نیز در پارهای از مسائل متوقف به برخی از مسائل علوم میباشد که از نتایج آنها استفاده کرده و مسئله انتزاع نماید.
تفاوت فلسفه و سفسطه
«فلسفه» در نقطه مقابل «سفسطه» قرار دارد و چون سوفسطائی منکر واقعیت خارج از ظرف ذهن است. و تمام ادراکات و مفاهیم ذهنی را اندیشه خالی میداند. در نظر وی «حقیقت» یعنی ادراک مطابق با واقع معنی ندارد. اما فیلسوف به واقعیتهای خارج از ظرف ذهن اذعان دارد و پارهای از ادراکات را به عنوان حقایق و ادراکات مطابق با واقع میپذیرد، و از طرف دیگر به وجود برخی از ادراکات که با واقع مطابقت ندارند (اعتباریات و وهمیات) نیز اذعان دارد. لهذا مجموع ادراکات و مفاهیم ذهنی در نظر فیلسوف سه دسته مهم را تشکیل میدهند:
ادراکات و مفاهیم ذهنی در نظر فیلسوف
«حقایق» یعنی مفاهیمی که در خارج مصداق واقعی دارند.
«اعتباریات» یعنی مفاهیمی که در خارج مصداق واقعی ندارند لکن عقل برای آنها مصداق اعتبار میکند یعنی چیزی را که مصداق واقعی این مفاهیم نیست مصداق فرض میکند.
«و همیات» یعنی ادراکاتی که هیچگونه مصداقی در خارج ندارند و باطل محض میباشند، مثل تصور غول و سیمرغ و شانس و امثال آنها.
تفاوت ادراکات حقیقی و اعتباری
برای درک بهتر ادراکات حقیقی و ادراکات اعتباری، مثال سادهای ذکر میکنیم:
مثلًا اگر از هزار نفر سرباز یک فوج تشکیل داده شود هر یک از سربازها یک جزء از این فوج به شمار میرود و خود فوج عبارت است از مجموع نفرات. نسبت هر فرد به مجموع نسبت جزء به کل است. ما هم هر یک از افراد را ادراک میکنیم و درباره آنها حکمهای مختلفی مینماییم و هم مجموع آنها را که «فوج» نامیدهایم و درباره آن نیز حکمهای مخصوصی مینمائیم.
ادراکات ما نسبت به افراد، ادراکات حقیقیه است زیرا مصداق واقعی خارجی دارد. اما ادراک ما نسبت به مجموع، اعتباری است زیرا «مجموع» مصداق واقعی ندارد و آنچه واقعیت دارد هر یک از افراد است نه مجموع.
فلسفه سعی میکند با میزانهای دقیق خود امور حقیقی را از دو دسته دیگر جدا سازد. لازم است تذکر داده شود چیزی که بسیار دشوار است و از لغزشگاههای فلاسفه به شمار میرود تمیز امور اعتباری است که حقیقت نما هستند از حقایق.
منبع: کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم، جلد ۱، نوشته شهید مطهری
ثبت دیدگاه