دنیا ظاهر حیات، و آخرت باطن آن
خداوند در قرآن کریم میفرماید:
یَعْلَمُونَ ظَـٰهِرًا مِّنَ الْحَیَو’هِ الدُّنْیَا وَ هُمْ عَنِ الاخِرَهِ هُمْ غَـٰفِلُونَ* أَوَلَمْ یَتَفَکَّرُوا فِیٓ أَنفُسِهِم مَّا خَلَقَ اللَهُ السَّمَـٰوَ’تِ وَالارْضَ وَ مَا بَیْنَهُمَآ إِلَّا بِالْحَقِّ وَ أَجَلٍ مُّسَمًّی وَ إِنَّ کَثِیرًا مِّنَ النَّاسِ بِلِقَآیءِ رَبِّهِمْ لَکَـٰفِرُونَ. (آیات ۷ و ۸،سوره الروم )
در این دو آیه مبارکه میفرماید: «این مردم فقط ظاهر حیات دنیا را میدانند و البته از آخرت غافلند. آیا با خود اندیشه نمیکنند که خدا آسمانها و زمین و تمام موجوداتی که در میان آنهاست نیافریده است مگر به حق و زمان مشخص؟ و همانا بسیاری از مردم به دیدار پروردگار خود کافرند.»
آخرت باطن دنیا
از اینکه در آیه اول ظاهر حیات دنیا در مقابل آخرت قرار داده شده میتوان استفاده کرد که آخرت باطن و حقیقت دنیاست. حیات دنیا ظاهری دارد و باطنی، و به قرینه تقابل هر کدام در مقابل هم بوده و قسیم یکدیگرند.
و ممکن است بتوان عبارت « وَفِی الاخِرَهِ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَ مَغْفِرَهٌ مِّنَ اللَهِ وَ رِضْوَانٌ » را عطف بر لفظ « لعب » گرفت، یعنی حیات دنیا در آخرت عذاب شدید و مغفرت و رضوان خداست. ظاهرش همان پنج مرتبۀ بازی و لهو و زینت و تفاخر و تکاثر در مال و اولاد است و باطنش که آخرت است عذاب شدید و غفران و رضای رب ودود است. و بنابراین، آیه مورد بحث تأیید معنای آیه سابقه را در سوره حدید میکند.
أجل و مدت معلوم آسمانها و زمین و آنچه در آنهاست
و شاهد بر این معنی آنکه عطف آیه بعد بر این آیه که میفرماید: أَوَلَمْ یَتَفَکَّرُوا فِیٓ أَنفُسِهِم مَّا خَلَقَ اللَهُ السَّمَـٰوَ’تِ وَالارْضَ وَ مَا بَیْنَهُمَآ إِلَّا بِالْحَقِّ وَ أَجَلٍ مُّسَمًّی، افاده این معنا را مینماید. چون آفرینش آسمانها و زمین و آنچه میان آنهاست براساس حق و أجل و مدت معلوم و معین، همان واقعیت و حقیقت دنیاست که مردم غفلت دارند و به ظاهر دنیا اکتفا کرده و از لقای خدا و آخرت چشم پوشیدهاند.
از این آیه -و بسیاری از آیات دیگر قرآن مجید که با همین تعبیر بیان شده است- میتوان فهمید که آفرینش آسمانها و زمین و آنچه در آنهاست دارای اجل معین و مدت مشخص است که با رسیدن آن اجل و زمان دوران آنها سپری میگردد.
حیات انسان
خدا میفرماید ما آنها را در تحت اجل معلوم و تعیین زمان مشخصی خلق کردیم، معلوم میشود مدت همه آنها از جمله مدت حیات انسان معلوم و محدود است و نمیتوانند بیش از آن زمان و اجلی که برای آنها مقدر شده است زیست کنند.
کمال انسان و کمال موجودات عالم طبع به این است که در همین زمان معلوم و اجل محدود که برای آنها مقدر شده است خود را کامل کنند. نمیتوانند از دائره این زمان پا بیرون نهند و بر اجل خود پیشی گیرند و یا آن را تمدید نموده و به تأخیر اندازند. هیچگاه موجودات مادی و طبعی که دارای ماده و طبع هستند نمیتوانند از این قانون کلی خارج شده و زوال و فنا و محدودیت اجل و زمان زندگی خود را تبدیل به بقاء و دوام و استمرار و ابدیت بنمایند. این حقیقت مستفاد از آیات صریحۀ قرآن است.
آیات مربوطه
خداوند در خصوص انسان میفرماید:
وَ لِکُلِّ أُمَّهٍ أَجَلٌ فَإِذَا جَآءَ أَجَلُهُمْ لَا یَسْتَأْخِرُونَ سَاعَهً وَ لَایَسْتَقْدِمُونَ. (آیه۳۴، سوره اعراف)
«برای هر گروه و جمعیتی یک زمانی است، چون زمان آنها برسد و اجل آنان را دریابد، نمیتوانند آن اجل و مدت را به عقب ببرند یا به جلو بیاورند و یا خود زودتر از اجل بمیرند یا پس از اجل مرگ را دریابند.»
و نظیر این آیه است:
مَا تَسْبِقُ مِنْ أُمَّهٍ أَجَلَهَا وَ مَا یَسْتَئـْخِرُون (آیه ۵، سوره الحجر)
«هیچ امت و گروهی نمیتوانند از اجل خود پیشی گیرند و نمیتوانند اجل خود را به تأخیر اندازند.»
اجل سایر موجودات
اما غیر از آسمانها و زمین و موجودات واقعه در آنها حکمشان چیست؟ آیا آنها هم مدت زندگیشان محدود است و دستخوش فناء و زوال واقع میشوند یا نه؟ در آیات قرآن صریحاً و مفصلاً بطوریکه خصوصیات و کیفیات مبدأ و منتهای آنها را بیان کند آیهای نیست. گرچه از چند آیه مبارکه میتوان اجمالاً استفاده دوام و بقاء آنها را نمود:
مَا عِندَکُمْ یَنفَدُ وَ مَا عِندَ اللَهِ بَاقٍ. (آیه ۹۶، سوره النحل)
«آنچه در نزد شماست تباه میشود و از بین میرود و آنچه در نزد خداست باقی میماند.»
وَ إِن مِّن شَیْءٍ إِلَّا عِندَنَا خَزَائِنُهُو وَ مَا نُنَزِّلُهُ إِلَّا بَقَدَرٍ مَّعْلُومٍ. (آیه ۲۱، سوره الحِج)
«هیچ چیزی نیست مگر آنکه آن چیز در نزد ما خزینههائی دارد و ما آن چیز را از آن خزینهها پائین نمیآوریم و نمیآفرینیم مگر به اندازه مشخص و معین.»
آنچه فنا نمیپذیرد
این دو آیه به ما میفهماند که حقائق موجودات دنیا و عالم طبع و ماده در نزد خداوند متعال دارای خزائنی هستند که پیوسته و مدام باقی بوده و هیچگاه دستخوش فناء و نیستی واقع نمیگردند.
گرچه از خود این آیه مورد بحث نیز میتوان این حقیقت را دریافت؛ چون از اینکه میگوید: ما آسمانها و زمین و ما بَینهُما را نیافریدیم مگر به حق و أجل مسمی، میتوان فهمید که خود حق و اجل مسمی دیگر در تحت حق و أجل مسمی نیستند و مدت و زمان ندارند، و إلا تسلسل لازم میآید؛ آنها مافوق اجل و تدریج گذران زمان هستند.
برگرفته از جلد اول کتاب معاد شناسی، نوشته علامه محمد حسین حسینی طهرانی
ثبت دیدگاه