حدیث روز
امام علی (ع) می فرماید : هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬ خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

شنبه, ۶ مرداد , ۱۴۰۳ ساعت تعداد کل نوشته ها : 313 تعداد نوشته های امروز : 0 تعداد اعضا : 3 تعداد دیدگاهها : 13×
  • درس خارج فقه و اصول

  • درس خارج فقه و اصول

  • کتاب سه دیدار
    ۱۵ خرداد ۱۴۰۲ - ۲۰:۰۳
    8
    کتاب سه دیدار با مردی که از فراسوی باور ما می آمد؛ جلد اول نوشته نادر ابراهیمی نویسنده سرشناس معاصر است. او در مجموعه سه دیدار با مردی که از فراسوی باور ما می‌آمد، زندگی و ابعاد مختلف شخصیتی رهبر انقلاب اسلامی، امام خمینی (ره) را بررسی کرده است.
    ارسال توسط :

    معرفی کتاب سه دیدار با مردی که از فراسوی باور ما می آمد؛ جلد اول

    کتاب سه دیدار با مردی که از فراسوی باور ما می آمد؛ جلد اول نوشته نادر ابراهیمی نویسنده سرشناس معاصر است. او در مجموعه سه دیدار با مردی که از فراسوی باور ما می‌آمد، زندگی و ابعاد مختلف شخصیتی رهبر انقلاب اسلامی، امام خمینی (ره) را بررسی کرده است. نسخه صوتی این کتاب را هم، همین نشر با صدای وحید یامین‌پور منتشر کرده است.

    درباره کتاب سه دیدار با مردی که از فراسوی باور ما می آمد؛ جلد اول

    نادر ابراهیمی جلدهای اول و دوم کتاب سه دیدار با مردی که از فراسوی باور ما می آمد را در سال‌های ۷۵ تا ۷۷ نوشته است. اگر چه کتاب سه جلدی است اما جلد سوم آن هرگز منتشر نشد و این‌روزها هم که نادر ابراهیمی دیگر در این دنیا زندگی نمی‌کند، کسی از سرنوشت جلد سوم خبر ندارد.

    کتاب حاضر جلد اول مجموعه سه دیدار با مردی که از فراسوی باور ما می‌آمد، با نام «رجعت به ریشه‌ها» است که داستان بلندی درباره زندگی و دوران کودکی و رشد امام خمینی است. ابراهیمی کوشیده در لابه‌لای اثر، مراحل شکل‌گیری شخصیت امام را در دوران کودکی و جوانی بررسی کند.

    این اثر اولین بار در حوزه هنری و همزمان با بیست‌وپنجمین سالگرد درگذشت امام خمینی، در سال ۱۳۷۷ منتشر شد. خواندن کتاب به علاقه‌مندان به تاریخ معاصر و سرگذشت بزرگان تاریخی به ویژه دوست‌داران امام خمینی (ره) پیشنهاد می شود.

    درباره نادر ابراهیمی

    نادر ابراهیمی در ۱۴ فروردین سال ۱۳۱۵ در تهران به‌دنیا آمد. او تحصیلات مقدماتی خود را در زادگاهش یعنی شهر تهران گذراند و پس از گرفتن دیپلم ادبی از دبیرستان دارالفنون، به دانشکده حقوق وارد شد. اما این دانشکده را پس از دو سال رها کرد و سپس در رشته زبان و ادبیات انگلیسی به درجه لیسانس رسید. پیوستن او به یک سازمان سیاسی باعث شد تا بارها دستگیر و زندانی شود. ابراهیمی در زندگی خود به کارهای بسیار زیادی پرداخته است که شرح مفصل آن را در کتاب ابوالمشاغل نوشته است. 

    نادر ابراهیمی علاوه بر نوشتن رمان و داستان کوتاه در زمینه‌های فیلم‌سازی، ترانه‌سرایی، ترجمه، و روزنامه‌نگاری نیز فعالیت کرده‌است. ابراهیمی، همراهِ بهرام بیضایی و ابراهیم گلستان، از اندک‌ سخنوران ایرانی به‌شمار می‌رود که هم در سینما و هم در ادبیات کار کرده و شناخته شده است. وی همچنین در زمینه ادبیات کودک و بازسازی افسانه‌های قدیمی هم دستی بر آتش داشت و بسیاری از کارهای او، جوایز مختلف جهانی را برنده شده‌اند. نادر ابراهیمی در ۱۶ خرداد ۱۳۸۷، در تهران دار فانی را وداع گفت.

    برشی از کتاب سه دیدار با مردی که از فراسوی باور ما می‌آمد؛ جلد اول

    این غریب است که ماهی‌گیران، به هنگامِ بارش باران، از پنجره‌های کلبه‌هایشان، دریا را نگاه نمی‌کنند. این نهیبِ واپسْماندگی است.

    بارانِ سیل‌آسا زیباست؛ توفانِ بی‌ترحُّم زیباست؛ و تاب خوردن مرغانِ دریاییِ بی‌تابْ بر فراز دریا زیباست.

    باران، حکایتی‌ست الهی؛ توفان حکایتی‌ست الهی؛ و تاب خوردن مرغانْ نیز. شما که نمی‌نگرید، از خدا و زیبا پرهیز می‌کنید.

    ماهی‌گیران، چون این سخنان را شنیدند، فریاد برآوردند: دریا در خونِ ماست؛ در روحِ ماست. دریا در هر تجسّمی‌ست که ما از جهانِ خویشتن فراهم می‌آوریم: دریای بارانی، دریای توفانی و مرغانِ توفان، حتّی قایق‌های درهم‌شکسته، همه، برای ما چیزی نیستند الا دریا؛ و دریا را از پنجره‌های حقیر نگریستن، دون‌شأن مردمی‌ست که تمامی دریا در ایشان جاری‌ست و مواج.

    گفتم: نگریستن از روزنه‌های ممکن ـ حتی حقیرترین روزنه‌ها ـ آن زمان که در تنِ توفان نیستید، وابستگی به توفان را اثبات می‌کند. یک‌صدا گفتند: چنین نگریستن، شاعرانِ خمارِکوته‌بین را شاید. ایجاد رابطه با امکان، از امکان رابطه دور است؛ و ما، بسا روزها که در چنگ توفان بوده‌ایم، در قلب بی‌پرواترین باران…

    ما اگر میل آن داشتیم که تن به حقیرترین امکانات بسپاریم، تور به توفانْ نمی‌انداختیم، و چون مرغانِ توفان، به همه سویِ زیستنی پر مخاطره پرتاب نمی‌شدیم.

    پس، من که به قصد ترکِ فروتر مردمانِ روزگارِ خویش، تنگِ‌امواجِ طاغیْ زیستن را انتخاب کرده بودم، کلبه‌ای را خریدم که غبار پیر، پهنای پنجره‌هایش را پوشانده بود…

    و چون کلبه از آنِ من شد، نخستین « شُدنم» را در این یافتم که تیرگیِ هزارساله از رخسار پژمرده‌ی پنجره‌ها بزدایم. کهنه‌یی مرطوب، طشتی آب نیم‌گرم، تیغی تیز اختیار کردم و به جان آن شیشه‌ها که دیگر جلای شیشگی از یاد برده بودند افتادم و از آن شکوفاییِ محقّر، دریای محبوب خروشانِ پُر حبابِ خویش را نگریستم…

    و ناگهان دیدم که مردی از دریا برمی‌آید بر دریا می‌آید ـ چون ایشان که در اسطوره‌های مهجور، بر آب می‌رفتند ـ چون عیسای ناصری، چون منصور حلاج و چون شیخ ما که نگاه خداوند بر اوست و اگر خواهد، چون قاصدک‌ها به سیاحتی سبک‌بالانه می‌بَرَدش…

    گفتم: مبارک باد این چشمه‌ی نوجوش، که به جانب باغِ منهدم اندیشه‌هایم جاریست تا این شِتای دیرپایْ را به گُلبارانِ بهارانِ باقی بکشاند…

    مردِ از دریا برآمده، گرچه بسیار پیر، اما تنومندترین انسانی بود که در همه‌ی اعصارِ ذهن خویش می‌شناختم ـ قدرتمند، با بازوان ستبرِ پیچیده، سری برافراشته، و نگاهی ـ خدای من! ـ نگاهی درهم کوبنده و مغلوب کننده…

    پس، درِ کلبه‌ام را کوفت ـ به استحکام ـ و پا به درون کلبه‌ام نهاد، و نور کورم کرد. و مرد گفت: مردم حقیر را که خُرسندانه از دریچه‌های محقّر به جهان می‌نگرند دوست نمی‌دارم. این، خیانتی‌ست بزدلانه به چشم؛ به حقّ رؤیت؛ به توان شناگریِ دیدن. اما بیش از این، من ذات قناعت را دوست نمی‌دارم و قناعت‌کاران را که پست‌ترین مردم روزگار ما هستند؛ چرا که قناعت، این زمان، چیزی نیست الا نیم‌تشنه نگه داشتن اسبی که راهی دراز را به قصد خوب نوشیدن پیموده است.

    گفتم: ای بسیارخواه! مقدمت گرامی باد! این‌سان که تو از دریا، از فراسوی باور ما، برآمدی. حق است که چون همگان نیندیشی؛ اما من اسب‌های بسیاری را دیده‌ام که پس از تشنگیِ طولانی، چندان نوشیده‌اند که درجا فرومرده‌اند ـ با شکم‌های از حرصْ آماس کرده و با حسرت ابدیِ تاختن در دشت.

    آلبوم عکس                آرشیو فیلم              آرشیو صوت

    ثبت دیدگاه

    • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
    • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
    • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.