شخصیت محوری وقتی وارد زندگی من شد، دو کار انجام میدهد:
۱٫ مدیریت و تغییر علایق
علایق من را مدیریت میکند و تغییر میدهد. یکی از سختترین کارها در تربیت همین است. اگر شما نتوانید علایق و تمایلات فردی را که دارید تربیت میکنید (فرزند خویش یا دانش آموز عوض کنید، چیزی به اسم تربیت اتفاق نمیافتد. مثال: امروز در خیلی از مدرسهها نماز اجباری است. حالا این اجبار یا رسمی است (با حضور و غیاب) و یا اگر رسمی نیست به طور غیر مستقیم اجبار میکند (مثلا کسانی که نمازخانه بروند را به اردو میبریم).
این خودش اجبار است یا حجاب اجباری است این اجبار، تمایلات فرد را عوض نکرده است. علاقه او را تغییر نداده و علاقه به نماز و حجاب را تولید نکرده است. در نتیجه اولین زمانی که فرد از بند اجبار خلاص شود، از بند آن مساله تربیتی هم خلاص میشود. الان در خیلی از خانوادههای مذهبی نماز اجباری است. چون فرزند اگر نماز نخواند، اگر حتی کتک نخورد، طرد میشود.
اجبار در تربیت دینی
کاری نداریم که اجبار در تربیت باید باشد یا نه بحث من این است که مبنای تربیت اجبار نیست. این که اجبار هم در تربیت هست یا نیست؛ حتما هست. ولی رویکرد و نوع برخورد دین با تربیت، اجبار نیست.
ولی در یک خانواده مذهبی میبینیم که اصلیترین عامل برای محجبه کردن دخترشان اجبار است. اولین جایی که فرد میتواند از اجبار خلاص شود مثلا با ورود به دانشگاه که دیگر اجبار نیست دیگر نماز نمیخواند. اصلا شاید بخواند. ولی نماز نمیخواند فقط خم و راست میشود چون من نتوانستم علاقه به نماز در او ایجاد کنم. شخصیت محوری کارش این است که میل ایجاد میکند.
تربیت اگر از درون اتفاق نیفتد
ما فراموش کردیم تربیت اگر از درون اتفاق نیفتد، ما مواجه میشویم با یک جامعه ریاکار. تربیتهایی که بر اساس تغییر علایق یا امیال درونی اتفاق نیفتد، منتهی به تربیت یک جامعه ریاکار میشود. جامعه یا فردی که از درون به چیز دیگری اعتقاد دارد ولی مجبور است ظاهرش را جور دیگری نشان دهد. ما هنر ایجاد علاقه از درون را نداشتیم که اجبار را در تربیت وارد کرده ایم. شخصیت محوری تمایل از درون ایجاد میکند. میلها و انگیزهها را تغییر میدهد. میل و انگیزه که تغییر کرد، کار دوم اتفاق میافتد.
۲٫تغییر رفتارها در کمترین زمان و بیشترین ماندگاری
شخصیت محوری رفتارها را هم عوض میکند در کمترین زمان با بیشترین برد، با ماندگارترین حالت و با جامع ترین محدوده. یعنی یک عالم از محدوده تربیتی را میتوانیم با شخصیت محوری مدیریت کنیم. ماندگاری اثر رفتارهایی که مبتنی بر شخصیت محوری در زندگی شکل میگیرد، بسیار زیاد است. ولی ما این تنگه را رها کردیم و سپردیم به غرب غرب دارد چیکار میکند؟
دقیقا دارد شخصیت محوری را وارد زندگی بچههای ما میکند. از طریق شخصیت محوری، رفتارها، عقاید و تمایلات را تغییر میدهد. بدون آنکه شعار آن را بدهد (گفتیم که گاهی اوقات حرف آن را نمیزند ولی عملش را انجام میدهد. الان دغدغه مادرها وقتی بچه به سن دو سال میرسد این است که چگونه او را از پوشک بگیرم!!! یا اینکه چکار کنیم اتاق فرزند از والدین جدا شود!! چرا؟ مارا مشغول چیزهای دیگر کردند. یا چه کنیم بچههای باهوشی داشته باشیم!! قبول دارید اینها سوالات پرمخاطب است؟ خودشان ما را مشغول این دغدغه ها کردند بعد برای بچههای ما بازیهای رایانهای و انیمیشن میسازند. بعد برترین شخصیت بچههای ما میشود مرد عنکبوتی.
خدا انسان را آفرید که تربیت بشود
هم دنیای غرب به این نتیجه رسیده و هم پایه تربیت دینی این است؛ اگر شما نتوانید شخصیت محوری در زندگیتان وارد کنید نمیتوانید تربیت بشوید. چون راه تربیت تغییر رفتار بر اساس تغییر تمایلات درونی است و تمایلات درونی را شخصیت محوری میتواند عوض کند. پس جایگاه فطرت و عقل چی؟
اتفاقا خدا آدم را طوری خلق کرده است که بر اساس نکاه به الگو رفتارش را تغییر میدهد. طبق روایات مستند، اولین مخلوق، پیامبر (ص) و امیر المومنین بوده است و ۵ تن آل عبا تفسیر ذوقی من از این مساله این است؛ خدا چون انسان را آفرید که تربیت بشود و رشد کند و خدایی شود اولین کاری که کرد، الگوی رشد را آفرید. چون میخواست انسانی را بیافریند که بدون نگاه به الگو نمیتواند رشد کند. بعد هم برای اینکه به بندگان بگوید چگونه باشید، فرمود رسول را اسوه خود قرار دهید. و (به ١۴ معصوم نگاه کنید).
اتفاق اصلی که تربیت مادی گرای غربی
طبق روایات زمین یک روز بدون حجت باقی نمیماند قیامت زمانی برپا میشود که حجت دیگری نیست. اتفاق اصلی که تربیت مادی گرای غربی ایجاد کرد، اتفاقی نیست که من خودم حتی در برخی از جلسات میگویم. اینکه در تربیت دینی، عفاف یک معنایی پیدا کرد ولی در تربیت غربی، عفاف مساوی شد با ضعف شخصیت؛ این اتفاق اصلی نیست. اینکه در تربیت دینی اعتقاد به نماز و عبادت جایگاه ویژه دارد ولی در آنجا ندارد، این اتفاق اصلی نیست. اتفاق بدی هست ولی اتفاق اصلی نیست.
اتفاق اصلی آن است که ما را از حجت به معنای واقعی خودش، یعنی کسی که حجت خدا بر من است و اسوه من است جدا کرده اند. او ملاک و میزان است. روایت میفرماید: علی میزان است و همه چیز با او سنجیده میشود آن حجت و الگو را برداشتند و به جای آن چیزهای دیگر گذاشتند. یعنی اصل الگو را برداشتند.
اتفاق اصلی و مبارزه واقعی تربیت دینی و تربیت مادی گرای غربی در اینجا افتاد که الگو بودن اهل بیت را از ما گرفتند. حتی از جامعه مذهبی ما. مستند به روایات؛ اگر من نماز بخوانم نه به خاطر اینکه حجت به من این دستور را دادند و فقط بر و مبنای آنکه قرآن گفته، خدا آن را قبول نمیکند. اگر اعمال به هدایت امام انجام نگیرد، آنها ارزش ندارند.
شخصیتهای ملموس و غیر ملموس
فردی میگوید مشکل بزرگ ما این است که شما از شخصیتهایی حرف میزنید که با نهایت قداستی که دارند، به تاریخ پیوستهاند. یکی از شخصیتهایی هم که هست و به تاریخ نپیوسته، غائب است. شما دارید از پس شخصیتهای غیرملموس حرف میزنید. شخصیت غیر ملموس نمیتواند شخصیت محوری یک بچه قرار بگیرد. شخصیتهایی مثل مرد عنکبوتی ملموساند و محور قرار گرفتن آنها در زندگی بچه، کار سادهای است. با خودش روبرو نشده ولی با فیلم و عکس آن روبرو شده است. ولی تو میگویی حضرت علی (ع) یا حضرت فاطمه (س). آنها چه شکلیاند؟
فطرت، گلوگاه بحث تربیت دینی
اینجا میرسیم به بحث فطرت. گلوگاه بحث تربیت دینی. اگر کسی به بحث فطرت، آن طور که قرآن و اهل بیت گفتهاند، اشراف نداشته باشد، حق ندارد راجع به تربیت دینی حرف بزند. ما معتقدیم انسان به صورت خنثی، بدون گرایش و بدون علاقه آفریده نشده است. نوع خاصی از آفرینش را داریم این نوع خاص، صرفا نوع خاص مادی نیست. یک نوع خاص آفرینش در همه ابعاد است. که بعد مادی یکی از آنهاست و مهمتر از آفرینش مادی، یک نوع خاص آفرینش روحی دارد. در آن نوع خاص آفرینش، گرایش او الهی است.
متوجه دینی باش که حنیف (حقگرا) است. ملازم با فطرتی باش که “فطرت الله” است.
فطرت، مصدر نوعی است. یعنی نوع آفرینش. در مصدر نوعی که کلمه بعد به صورت مضاف الیه یا صفت میآید، نوع را مشخص میکنند(فطرت الله). جلست جلستا عبد نشستم مثل نشستن بنده (فرمانبردار).
آن کلمه که بعد از مصدر نوعی میآید، نشان دهنده نوع فعل است. خدا مرا آفریده ( فطر= آفرینش بدون مدل). نوع آفرینش من الله ئی است. همه را به این شکل آفریده است و همه به همین شکل هستند. سفارشی کسی را تغییر نمیدهد (لا تبدیل لخلق الله).
فطرت الله
در روایات مختلف مصادیق فطرت الله را که کنار هم میگذاریم، به نتیجهای میرسیم فطرت الله یعنی هرچیزی که خدا و خدایی است فطری است. یعنی انسان به آن گرایش دارد و برایش آشناست و به سمت آن میرود.
- خدا انسان را بر معرفت خودش آفریده. معرفت اینکه او پروردگارش است. اگر این فطرت نبود، از آنها میپرسیدی که چه کسی رازق شماست، نمیتوانستند جواب بدهند(امام باقر(ع) ).
- خدا انسان را اینگونه آفریده که میداند لا اله الا الله، محمد رسول الله، على الامیرالمومنین و ولی الله. این توحیدی که ما میگوییم تا اینجاست (امام صادق(ع) ).
غریزه و فطرت زمان بردار نیست
اگر کسی توحیدش به ولایت نیانجامد، اصلا موحد نیست. پس فهمیدیم که شخصیتهای پیامبر (ص) و علی (ع) که مصداقی از ١۴ معصوم هستند (کلنا نور واحد) فطری هستند. اگر مسالهای فطری شد، زمان از آن برداشته میشود. مساله غریزی زمان بردار نیست. اگر بحث فطرت را نداشتیم شاید نمیتوانستیم از مساله الگو بودن اهل بیت به راحتی دفاع کنیم.
غریزه، نقاط مشترک بین ما و حیوانات است. مثل خوردن زمان روی آن اثر نمیگذارد. از حضرت آدم تا زمان ما، خوردن بوده و هست. در مساله فطری نه زمان و نه مکان اثر نمیگذارد فطرت اگر پذیرفته شد، باید با این مساله پذیرفته شود که زمان روی فطرت هیچ اثری ندارد. وقتی خداوند میفرماید ” فطر الناس علیها” ، ناس از حضرت آدم شامل میشود تا آدمها تا زمان قیامت. “لا تبدیل لخلق الله”؛ خلق خدا برای زمان خاصی که نیست. هر انسانی در هر زمانی و هر مکانی خلق خداست و فطرت دارد.
در سرزمین فطرتمان با آنها آشنائیم
گفتیم شخصیت اهل بیت فطری است فطری بودن آن هم تا این اندازه است که معرفت به اینکه علی علیه السلام هست و امیرالمومنین است و ولی خداست. ما داریم درباره شخصیتهایی حرف میزنیم که در سرزمین فطرتمان با آنها آشنائیم، ولی بین ما فاصله انداختهاند. به خاط اینکه آن تنگه را رها کردیم. شما وقتی به کسی مثل یک بچه ۴ ساله، شخصیت امیر المومنین را آنگونه که هست معرفی میکنید خیلی بهتر از آدم ۴٠ ساله با آن شخصیت ارتباط برقرار میکند.
چه جفایی کردیم در حق بچه ها با این توجیه که بچهها نمیتوانند این شخصیتها را هضم کنند و به جایش آنها را با شخصیتهایی مثل هاچ زنبور عسل و خاله خرسه آشنا کردیم. ما این شخصیتهای فطری را برداشتیم و به جای آن شخصیتهای تخیلی گذاشتیم. جالب آنجاست که وقتی این شخصیتها آمد، کسی نگفت آنها تخیلیاند و بچهها با آنها ارتباط برقرار نمیکنند.
شخصیت اهل بیت فطری است
شخصیت اهل بیت فطری است. چون فطری است زمان بردار نیست. چون زمان بردار نیست، میتوان آن را در هر زمان و در هر مکانی به عنوان شخصیت الگویی معرفی کرد. ما امروزه اگر بخواهیم به دنیا هجمه بکنیم؛ تهاجم مثبت برای فتح اندیشهها؛ باید با شخصیت واقعی ائمه به دنیا حمله کنیم. هیچ ابایی هم نباید داشته باشیم و باید برویم شخصیت ائمه را به آنها معرفی کنیم.
مرور کنیم و ببینیم که غرب چگونه تربیت ما را فتح کرد؟ چند تا از نوجوانهایی که به دست غرب فتح شدند، کسانی بودند که غرب برایشان کلاس گذاشت و یکی یکی مسائل را به وسیله گزارههای استدلالی و تبیینی به آنها القا کرد؟؟ چرا درس نمیگیریم؟! اما ما خودمان برای فتح اندیشه چگونه عمل میکنیم؟ سخنرانی و …. چرا از حضرت زهرا (س) و حضرت علی (ع) نمیگوییم؟ هرچقدر هم مخاطب بی دین باشد، فطرت دارد. غرب گفت اگر بتوانم در میان توده مردم نفوذ کنم بعدها هم از میان آنها اندیشمندان بیرون میآیند، آنها را هم جذب خواهم کرد و جامعه را مدیریت میکنم. ما دهه ۷۰ را به شدت از دست دادیم. یعنی همین افرادی که الان در سمت استادی و … قرار گرفته اند.
منبع: بحث شخصیت محوری حجت الاسلام عباسی ولدی
مطالب مرتبط:
ثبت دیدگاه