فلسفه صدرایی، ذیل شخصیت امام خمینی
در مبادی عقل نظری و عملی و نگاه اجتماعی- سیاسی، شخصیت حضرت امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» میتواند موجب تفکر و تفاهم و وحدت شود، آن هم وحدتی حقیقی و نه اعتباری. زیرا تاریخ ما در شرایطی قرار گرفته که امکان حضور حضرت امام به عنوان مبادی تفکرِ جامعه، در میان است. تمام وحدتهایی که امروزه در نظام بین المللی مورد بحث قرار میگیرد، وحدتهای اعتباری هستند.
وحدت حقیقی در اجتماع مسلمین
اولین نکتهای که باید در راستای رجوع به شخصیت حضرت امام«رضواناللهتعالیعلیه» در رابطه با جامعه اسلامی مورد توجه قرار گیرد، موضوعِ وحدت حقیقی در اجتماع مسلمین است. وحدت حقیقی به این معنا است که رابطه انسانها با همدیگر و با حضرت حق، رابطهای وجودی باشد و نه رابطهای قراردادی. عرض شد وحدت حقیقی در بین افراد در ذیل شخصیت انسانی اشراقی برقرار میشود.
اصل این نوع وحدت را اسلام در ذیل امامان معصوم دنبال میکند و در همین رابطه شما در زیارت جامعه در محضر امام معصوم اظهار میدارید: «سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکُمْ…» من با کسی در سِلم و اتحاد هستم که با شما در سلم و اتحاد است. به تبع محوریت امام معصوم، حضرت امام خمینی«رضواناللهعلیه» در زمان غیبت در ذیل ائمه، میتوانند محور اتحاد در جامعه باشند.
رابطههای حقیقی و وجودی
وقتی رابطهها حقیقی و وجودی شد آنچه در جامعه و در بین افراد غلبه خواهد داشت رابطه ملکوتی انسانها با همدیگر است. رابطه ملکوتی نسبت به همدیگر همان چیزی است که حضرت سیدالشهداء علیه السلام تلاش دارند با وحدت حقیقی در جامعه بین افراد ایجاد کنند تا بنی امیه و امثالهم نتوانند بر عقل و اندیشه انسانها اثر بگذارند.
ممکن است زهیر و سایر اصحاب حضرت نتوانسته باشند این وحدت را با چنین وسعتی که حضرت در نظر دارند درک کنند اما با حضور در ذیل شخصیت امام به وسعتی دست یافتند که همانند امام حسین علیه السلام – در راستای اتحاد بین مسلمین- برای لشکریان عمر سعد دلسوزی میکنند.
فلسفه و عرفان مرده
شخصیت حضرت امام خمینی«رضواناللهعلیه» جهت وحدت بین افراد، محدود به وحدت در امور اجتماعی، سیاسی نیست بلکه در امور نظری نیز شخصیت ایشان میتواند عامل وحدت باشد، زیرا همیشه وقتی بتوانیم یک شخصیت فکری را مدّ نظر داشته باشیم، زمینه شکوفایی اندیشهها نیز فراهم میشود.
در همین راستا ملاحظه میفرمائید چگونه فلسفه و عرفان وقتی منقطع از شخصیت حضرت امام، در نظر گرفته شود به مباحثی آکادمیک تبدیل میشود و عملاً فلسفه و عرفانِ مردهای خواهد بود که نقش اساسی در زندگی انسانها نخواهد داشت، در چنین شرایطی است که مطرح میشود فلسفه و عرفان به چه دردی میخورند. همانطور که قرآن با اهمیت عظیمی که دارد بدون حضور شخصیت امام معصوم جهت به ظهور آوردن آن در مناسبات زندگی، نمیتواند معنای خود را نشان دهد.
تبدیل حقیقت به مجاز
همانطور که سیاستِ منهای حضور اشراقی حضرت امام، سیاستی مرده و منفعل بود، فلسفه و عرفانی هم که در حال حاضر تفصیل اندیشه اجمالی حضرت روحالله«رضواناللهتعالیعلیه» نباشد، فلسفه و عرفانِ مرده و بیخاصیت خواهد بود، زیرا با غلبه فرهنگ مدرنیته هر چیزی از حقیقت به مجاز تبدیل میشود و در ذیل فرهنگ غربی قرار میگیرد.
چیزی که «کییرکِگور» نسبت به اندیشه خود پیشبینی کرد و معتقد بود بعد از او استادان دانشگاه اندیشه «وجودی» او را به درس تبدیل میکنند و از خاصیت و اثرگذاری میاندازند، بدون آنکه آن اندیشه بتواند کوچکترین خللی در فرهنگ سوبژکتیویتهی غربی وارد کند. در مورد اندیشهی کییرکگور حرفهایی که رجوع به یک حیات اجتماعی داشت تبدیل به یک علم در کنار سایر علوم شد.
حیاتی که امام خمینی از اسفارِ ملاصدرا بروز دادند
ملاصدرا در مقطع تاریخی خود هرگز نمیخواست فلسفهای بنویسد تا آن فلسفه در کنار دروس رسمی آن زمان قرار گیرد، ملاصدرا با شعور شهودی خود متوجه بود با ظهور سلسلهی صفویه و حضور مستشاران اروپایی تجربهگرا، روح دیانت در شرایطی است که نیاز به تبیینی خاص دارد تا تاریخ جدید بتواند در ذیل دیانت جلو برود، او در چنین شرایطی برای تبیین دیانت، اقدام به تدوین حکمت متعالیه کرد تا از آن طریق بشر در آن حیات تاریخی که در آن زمان شروع شده بود، متوقف در گذشته نباشد. هر چند از جهتی کتاب اسفار به درس تبدیل شد ولی روحی که در اسفار بود آینده را به حیاتی دیگر دعوت میکرد و آن حیاتی بود که حضرت امام از اسفارِ ملاصدرا بروز دادند.
حضورِ حیات فعالِ دین در فضای مدرنیته
تفسیر شریف المیزان نیز برای حضورِ حیات فعالِ دین در فضایی که مدرنیته، همه حقایق را در حجاب میبرد، تدوین شد. علامهی طباطبایی«رحمهاللهعلیه» بهخوبی متوجه شدند روح زمانه برای رجوع به حضرت حق و عبور از ظلمات دوران، نور قرآن را میطلبد و قرآن باید در این شرایط خود را نشان دهد. بر همین اساس اگر ملاحظه فرمایید تفسیر شریف المیزان یک درس نیست، راهکار زندگی در این دوران است. از طریق قرآن، با خودآگاهی خاصی که حضرت علامه نسبت به ظلمات زمانه دارند.
آیندهنگری اشراقی
با ظهور شخصیت حضرت امام روح الله نهتنها عرفانِ محی الدین و حکمت متعالیه ملاصدرا، حتی تفسیر المیزان نیز ظهوری خاص برای حیات فعّالِ دینی پیدا کرد. زیرا اساس این آثار برای همین مقصد تدوین شده بود. ملاصدرا به اقتضای زمانهاش- یعنی دوران ارتباط صفویه با اروپا و حضور مستشاران اروپائی که بر اصالت تجربه تأکید داشتند- در ایران خوب میفهمد که شرایط آینده، شرایط جدیدی است.
حضور سلسله صفویه یک فتح تاریخی بود جهت حضور شیعه در تاریخ. قبل از صفویه حکومت شیعه و کشور شیعه نداشتیم. وقتی شیعه به صورت یک حکومت ظاهر شد تاریخ صورت دیگری به خود گرفت، وقتی تاریخ عوض شود اولیاء الهی اندیشه مناسبِ تاریخ جدید را با نور اسلام و قرآن شکل میدهند.
علامه طباطبایی«رحمهاللهعلیه» با ارتباط طولانی که با امثال هانری کُربن داشتند بهخوبی میفهمند که در آینده چه نیازهایی به میان میآید و با آیندهنگری اشراقی خود به تدوین تفسیر شریف المیزان دست زدند. حضرت امام با ظهور انقلاب اسلامی خوب فهمیدند جایگاه این فکر در تاریخ آینده کجاست و موضوع نابودی ابرقدتها را در تاریخ جدید مطرح کردند…
اگر متوجه شرایط تاریخی خود باشیم روشن میشود چنانچه عزیزان در ذیل شخصیت امام، به معارف اسلامی رجوع نکنند مطمئناً از برکات مخصوصی که آن معارف در این شرایط در بردارند بیبهره خواهند شد و عملاً در بیرون از تاریخِ زمان خود خواهند ماند. توجه کنید که که بعضی از حرفها و گفتارها و افراد، بیرون تاریخاند و آن حرفها نمیتوانند محل و مجلای اراده الهی برای ظهور حقایقِ امروز بشر باشند.
منبع:
کتاب سلوک ذیل شخصیت امام خمینی نوشته استاد طاهرزاده
ثبت دیدگاه