حدیث روز
امام علی (ع) می فرماید : هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬ خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

شنبه, ۱۵ اردیبهشت , ۱۴۰۳ ساعت تعداد کل نوشته ها : 302 تعداد نوشته های امروز : 0 تعداد اعضا : 3 تعداد دیدگاهها : 15×
  • درس خارج فقه و اصول

  • درس خارج فقه و اصول

  • نقش خواص در شکل گیری حادثه عاشورا
    ۰۳ مرداد ۱۴۰۲ - ۱۱:۴۷
    14
    یدایش هر حادثه ای در جوامع بشری در مرتبه اول معلول عملکرد خواص آن جامعه است که طبیعت چنین عملکردی، تأثیرپذیری عوام را به دنبال دارد؛ خواص، یا خواصِ حقّند و یا خواصّ باطل. خواصّ حق نیز در مقابل مظاهر دنیوی یا پای بند به حقند و یا روی گردان از حق.
    ارسال توسط :

    یدایش هر حادثه ای در جوامع بشری در مرتبه اول معلول عملکرد خواص آن جامعه است که طبیعت چنین عملکردی، تأثیرپذیری عوام را به دنبال دارد؛ خواص، یا خواصِ حقّند و یا خواصّ باطل. خواصّ حق نیز در مقابل مظاهر دنیوی یا پای بند به حقند و یا روی گردان از حق. بدیهی است هر یک از این اقسام می تواند در پیدایش و عدم پیدایش فرایندهای تاریخی، اجتماعی و سیاسی مؤثر باشد و در نتیجه، جامعه را به صلاح و یا فساد بکشاند.

    حادثه عاشورا در بر دارنده دو گونه از خواص بود: خواص حق و مثبت که در لشکرگاه امام علیه السلام طریق سعادت را می پیمودند و خواص باطل و منفی که در مقابل امام علیه السلام صف کشیده بودند. هر یک، گروه زیادی از عوام را پشت سر داشتند. از آن روی که بحث ما پیرامون آسیب شناسی خواص جبهه باطل و ارزیابی آن هاست،

    متأسفانه، شمار خواص منفی و منحرفی که در زمینه سازی و پیدایش حادثه عاشورا و راه اندازی عوام بر علیه امام تأثیر بسزایی داشته اند، کم نبودند. حضور قبایل مختلف کوفه و کوفیان در لشکرکشی علیه امام حسین علیه السلام ، گواه این مطلب است. عوامل انحراف این گونه خواص چنان که خواهد آمد اموری از قبیل راحت طلبی، دنیاپرستی، دور شدن از معنویت، تعصبات قبیله ای و جعل حدیث بوده است. شناخت مصادیق خواص، بخصوص خواص جبهه باطل، برای بررسی آسیب ها و دلایلی که باعث لغزش و انحراف آن ها شده است و نیز عبرت گیری از عاقبت سیاه آنان، امری پسندیده و بلکه لازم است. شناخت مصادیق این نوع خواص در هر دوره ای از تاریخ اسلام، با توجه به گویا بودن تاریخ اسلامی، امری نه چندان سخت، بلکه کوششی مفید است؛ زیرا تاریخ سند گویای حوادث گذشته و آینه اعمال و عملکردهای گذشتگان است.

    یکی از ویژگی های خواص مثبت، بصیرت است. بصیرت یعنی روشن بینی، و به معنای قوه قلبی است که به نور قدس روشن باشد و با آن قوه، شخص حقایق و بواطن اشیاء را ببیند، همان طور که نفس به وسیله چشم صور و ظاهر اشیا را می بیند. از این روی، عدم بصیرت، همان عدم ملکه روشن بینی است. عدم بصیرت بدترین و خطرناک ترین کوری است؛ چرا که کوری چشم دل است. حضرت علی علیه السلام فرمودند:

    «ذهاب البصر خیر من عمی البصیره»؛ نداشتن چشم از کوردلی و نداشتن بصیرت بهتر است.

    و در روایتی از حضرت علی علیه السلام وارد شده است که: «فقدُ البصر اهون من فقد البصیره»؛ نابینایی آسان تر از کوردلی است.

    یکی از عوامل انحراف خواص در صحنه کربلا، عدم بصیرت بود؛ یعنی آنچه باعث شد تا سیدالشهدا علیه السلام به شهادت برسد و اهل بیت او با آن وضع به اسارت بروند، و سایر ظلم ها و جنایاتی که به وقوع پیوست، ناشی از بی بصیرتی خواصی بود که در زمان امام حسین علیه السلام و در صحنه کربلا حاضر بودند و نتوانستند حق را از باطل تمیز دهند. بدیهی است مراد از بصیرت، روشن بینی و آگاهی قلبی ای است که انسان را به خدا نزدیک کند نه مطلق آگاهی و دوراندیشی و داشتن رأی صائب؛ چرا که بین بصیرت و رای صائب داشتن، نسبت عموم و خصوص مطلق برقرار است و می توان گفت: هر بصیری (به معنای یاد شده) از حسن رأی و نظر صائب قطعا برخوردار است، اما این گونه نیست که هر کسی مثلاً دارای حسن رأی بود، بصیر هم باشد؛ زیرا ممکن است از قدرت تصمیم گیری و حسن رأی برخوردار باشد، اما نه تنها او را به خدا نزدیک نکند، بلکه در مقابل خدا قرار گیرد و آن زمانی است که در عین اینکه متصف به این صفت است، اما از آن، در جبهه مقابل حق استفاده می کند، چنان که عمرو بن عاص از زیرکی و حسن رأی برخوردار بود، ولی در کنار معاویه به مقاتله با حضرت علی علیه السلام پرداخت و این نبود مگر از عدم بصیرت او.

    از جمله کسانی که می توان او را جزء خواص منفی حاضر در صحنه کربلا به حساب آورد، قره بن قیس حنظلی است. وی علی رغم شهرتش به حسن رأی، چون از فیض بصیرت محروم بود، نتوانست خود را از عمر سعد کنار کشیده و به حق بپیوندد؛ آنجا که از طرف عمر سعد مأمور شده بود از امام علیه السلام بپرسد که برای چه به اینجا آمده است. حبیب بن مظاهر گفت: او مردی موسوم به حسن رأی است و من گمان نمی کردم که او داخل لشکر عمر سعد شود. در هر صورت، پس از ابلاغ پیام عمر سعد و اخذ جواب از امام علیه السلام ، حبیب بن مظاهر به او رو کرد و گفت: وای بر تو ای قره! از این امامِ بحق روی می گردانی و به سوی ظالمان می روی؟ بیا و یاری کن این امام را که به برکت پدران او هدایت یافته ای. آن شقاوتمند گفت: پیام ابن سعد را ببرم و بعد از آن با خود فکر می کنم تا ببینم چه صلاح است. و آخرالامر هم برنگشت و البته از این افراد در میان کوفیان کم نبودند.

    آلبوم عکس                آرشیو فیلم              آرشیو صوت

    ثبت دیدگاه

    • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
    • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
    • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.