در زمان کنونی که مستکبرین جهان و بیشتر کشورهای غربی همه بر ضد اسلام و مسلمین تبلیغ می کنند، و به صورت های گوناگون اسلام هراسی را اشاعه می دهند، بر کشورهای مسلمان فرض است که با هم متحد شده سُلطه و ستم آنان را دفع کنند. این اتحاد بر محور قرآن و آورنده اش رسول اکرم ما حضرت محمّد(ص) باید باشد، زیرا محکم ترین و بهترین زنجیره ارتباط است و به دعوت خود قرآن که می فرماید: (قُلْ یا أَهْلَ الْکتَابِ تَعَالَوْا إِلَی کلِمَهٍ سَوَاءٍ بَینَنَا وَبینَکمْ أَلّا نَعْبُدَ إِلّا اللَّهَ وَلا نُشْرِک بِهِ شَیئًا وَلا یتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ) (آل عمران/ ۶۴) همه به توحید ناب و رسول اللّه(ص) رو آوریم، و از دیگر اربابان – صاحبان زَر و زور – روی برگردانیم. اگر دعوت قرآن اهل کتاب را به این مایۀ وِفاق – یعنی توحید خالص – است، معلوم است که فرقه های اسلامی چه باید بکنند، و چگونه برای حفظ کیان خود در برابر دشمنان غدّارِ فریبکار با یکدیگر همبستگی پیدا کنند.
اینک به مناسبت میلاد مبارک پیامبر اکرم(ص) فرصت را مغتنم شمرده آیه ای از کلام اللّه را متن نوشتار قرار می دهم که بعضی از خصوصیات حضرت و نوع دعوت و احکامش را برای آزادسازی انسان از اسارت های خود ساخته بیان می کند:
(الَّذِینَ یتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِی الأمِّی الَّذِی یجِدُونَهُ مَکتُوبًا عِنْدَهُمْ فی التوْرَاهِ وَالإنْجِیلِ یأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَینْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْکرِ وَیحِلُّ لَهُمُ الطَّیبَاتِ وَیحَرِّمُ عَلَیهِمُ الْخَبَائِثَ وَیضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأغْلالَ الَّتِی کانَتْ عَلَیهِمْ فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ أُولَئِک همُ الْمفْلِحُونَ) (اعراف ۷/۱۵۷):
«آنان که از این فرستاده که پیامبری است درس ناخوانده پیروی می کنند، همو که (نام) وی را نزد خود در تورات و انجیل مکتوب می بینند، (پیامبری) که آنان را به معروف امر می کند و از منکر بازمی دارد، و بارِ سنگینشان را از دوششان برمی دارد و بند و زنجیری را که داشتند می گشاید. آنان که به او ایمان آرند و گرامی اش دارند و یاری اش کنند و از آن نور که با وی نازل شده پیروی کنند رستگارانند».
اینک توضیح چند لغت: اُمّی منسوب به «اُمّ»، «عبداللّهِ عباس گفت: اُمّی پیغامبر ماست که اُمی است، بر اصل ولادتِ مادر مانده، ننویسد و نخواند و شمار نگیرد».در ترجمه های کهن اُمّی را به «نادبیر» یعنی نانویسنده ترجمه کرده اند. آیه ای از قرآن مجید به این ویژگی تصریح می کند و علتش را جلوگیری از سخن باطل گویان و بستن دهان ژاژخایان می شمرد: «و تو پیش از این نه کتابی می خواندی و نه آن را به دست خویش می نگاشتی، که اگر چنین بود اهل باطل (از این راه در آن) شک و تردید می کردند». (سوره عنکبوت ۲۹/۴۸).
ناگفته نماند نخواندن و ننوشتن برای پیامبر ما عیب یا نقصی نیست، چون آن حضرت علم خود را از راه ارتباط با فراسوی جهانِ مادی یعنی راه وحی فرا می گرفت، بر خلاف ما که نخواندن نشان جهل ماست. به سخن دیگر معلّم او فقط آفریدگار متعال بود، چنان که در قرآن به آن تصریح شده: (وَأَنْزَلَ اللَّهُ علَیک الْکتابَ وَالْحِکمَهَ وَعَلَّمَک مَا لَمْ تَکنْ تَعْلَمُ) (النساء/۱۱۳): «و خداوند بر تو کتاب و حکمت نازل کرده و به تو آنچه نمی دانسته ای آموخته است».
اِصْر: راغب آن را به معنی بستن چیزی و حبس کردن به قهر و غلبه دانسته است. ابوالفتوح بار گران (=سنگین) و تکلیف های دشخوار معنی کرده.
عزَّروه از مصدر تعزیر به معنی یاری نمودن با بزرگداشت است، بزرگ داشتن و یاری کردن.
توضیح و تفسیر: ۱- بنابر آنچه در تفسیر «المیزان» آمده «این آیه به حسب ظاهر سیاق، بیان جمله والّذین هم بآیاتنا یؤمنون (یعنی پایان آیه قبل) است و ظاهر آن نیز بیان بودنش را تأیید می کند…» بعد از بحث های لازم نتیجه می گیرند: «در این زمان که زمان بعثت آخرین پیغمبر ماست، مصداق آن اشخاص از بنی اسرائیل تنها کسانی هستند که این پیغمبر را پیروی کنند، برای اینکه در این عصر تنها ایشانند که تقوا داشته و زکات می دهند و هم به آیات ما ایمان دارند… و به آیات و اَمارات نبوت محمّد (ص) و علامات ظهور دعوت وی که در تورات و انجیل آمده ایمان آوردند».
ضمناً یادآور می شود، در ترجمه آیه برای اینکه ربط آن با آیه قبل معلوم شود باید «همانان» به جای «آنان» آورده شود تا معلوم باشد که آیه عطف بیان است.
۲- نکته باریکی که مفسّر گرانقدر المیزان در آوردن کلمه «یتَّبِعون» در آیه به جای «یؤمنون» یادآور شده اند این است که: ایمان به خدا و انبیا وابسته و مشروط به اطاعت و تسلیم در برابر احکام و شریعت آنهاست، و ایمانی که تنها باور قلبی باشد و عملی در پی نداشته باشد کافی نیست. این حقیقت از کاربرد یتَّبِعون در آیه مذکور فهمیده می شود.
۳- اما اینکه آیه رسول خدا(ص) را نام نبرده و با سه صفت: رسول (فرستاده شده از سوی خدا)، نبی (آن که خبر مهم و مفید می دهد)، «اُمّی» (درس نخوانده و نانویس) یاد کرده، استنباط می شود که آن حضرت در تورات و انجیل هم به این سه وصف معرفی شده است، مخصوصاً که در آیه تصریح شده (الَّذِی یجِدُونَهُ مَکتُوبًا عِنْدَهُمْ فی التَّوْرَاهِ وَالإنْجِیلِ)، و در هیچ جای دیگر قرآن یک جا به همه این صفات معرفی نشده است.
۴. آیه مذکور بعد از اوصاف شخصی پیامبر اسلام – که ذکر شد – از شریعت آن حضرت یاد می کند و پنج حکم مهم اسلامی را نام می برد که از امتیازات این دینِ جاوید است، و در ادیان دیگر به این اهمیت و گستردگی نبوده، این احکام عبارتند از: امر به معروف (کار نیک و با فضیلت)، نهی از منکر (کار ناپسند و غیراخلاقی)، حلال شمردن خوردنی های طیب (پاک و خوشایند)، حرام کردن خبائث (آنچه پست و ناخوشایند است از محسوس یا معقول)، برداشتن تکلیف های دشوار غیرالهی و جعلی که «مخصوصاً در دین یهود و به دست ملاّیان» وضع شده بود. سپس در مقام احتجاج با یهود و نصارا گویند: این احکام با تفصیل و فروعی که در اسلام دارد خود بهترین گواه بر صدق ادّعای پیامبر امّی آن است، زیرا انتظاری که از یک شریعت حقیقی و آیین الهی می توان داشت جز این نیست که قانون هایش به یکی از امور پنج گانه مذکور برگردد که صلاح و اصلاح امور فردی و اجتماعی را در بر دارد. چنین شریعتی (از یک نظر) دین تکامل یافته آنان است که از پذیرش آن نباید خودداری کنند، دینی که کتابش قرآن، تورات و انجیل تحریف نشده را تصدیق می کند.
۵. بنابر این کسانی که چنین پیام آوری را بزرگ شمرده، یاری می کنند، و از نوری که با او فرود آمده – یعنی قرآن – پیروی می کنند رستگاراند. این بخش پایانی آیه «به منزله تفسیری است برای صَدر آیه که فرمود: (الذین یتبعون الرسول…)، یعنی منظور از پیروی رسول به حقیقت، همان پیروی کتاب خداست که مشتمل است بر شرایع و احکام خدا…»
اینک که سخن به «کتاب خدا» و تبعیت از آن رسید، استطراداً این نکته را عرض می کنم که: درست است همه پیامبران الهی معجزه داشتند و مناسب زمان و فهم مردمِ مخاطبشان کاری می کردند که دعوت خدایی شان را دریابند، حتّی آنان که عقلشان در چشمشان بود نیز – با دیدن عصایی که اژدها می شود یا بیماری مردنی که بهبود می یابد – راستی و درستی گفتارشان را بپذیرند؛ اما معجزه «رسولِ نبی اُمّی» چیزی دیگر است: قرآن، یعنی کتاب، آیتی که ویژگی فرهنگی دارد و هر که داناتر است اعجازش را بهتر می فهمد، و هر چه زمان بگذرد و بشر داناتر شود بر اهمیت احکام حقوقی و اقتصادی، حقایق تاریخی، اشارات کوتاه علمی و ابعاد هنری آن بیشتر پی می برد. کتاب خدا معجزه ای جاودان و ماندنی ا ست، که با رحلت آورنده اش بر جا می ماند و می تواند معرّف صادق او باشد؛ و قرآن کتابی است که هر روز باید با تدبّر خواند و از تلاوتش به پدید آورنده اش – آفریدگار جهان و جهانیان – و عرضه کننده اش – پیامبر اُمّی – معرفت بیشتر پیدا کرد. بجاست قدرش را بدانیم و مقام اصلی اش را که لوح محفوظ و علم خداوند متعال است باور کنیم، و از این کتاب آسمانی که همه نور و روشنگر راه زندگی ماست بهره ور شویم.
به عنوان نمونه یکی از خدمات مهم پیامبرمان که اسلام را دینی سهل و سمحه کرده و در آیه به آن تصریح شده یادآور می شویم، و آن آسان گیری امر ازدواج و لازم نبودن مراسم گوناگون و پُر هزینه ای است که ما خود وضع کرده ایم و گروهی هم از آن تقلید می کنند، و گاه مایه اختلاف یا از میان رفتن اصل ازدواج می شود.
آیا مایه شرمساری و سرافکندگی نزد خدا و رسولش نیست که بعد از برداشتن تکلیف های دشوار و رسم های غلط در اسلام، ما مسلمان نماها دوباره آن غل و زنجیرهای خود ساخته را بر دست و پا نهیم و خانواده ها و جامعه را گرفتار کنیم؟
در حالی که خداوند می فرماید: (لَقَدْ جَاءَکمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکمْ عزِیزٌ علَیهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیکمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَءُوفٌ رَحِیمٌ) (توبه/ ۱۲۸): «به یقین رسولی از خودِ شما به سویتان آمد که رنج های شما بر او سخت است، و اِصرار بر هدایت شما دارد، و نسبت به مؤمنان رؤوف و مهربان است».
در آیۀ مذکور، مکتوب بودن اسم پیامبر اسلام (ص) در تورات و انجیل خبر داده شده. توضیح ذیل در این باره است:
در سه تفسیر مهم مجمع البیان و کشف الأسرار و روض الجِنان که همۀ در سدۀ ششم نوشته شده، در عباراتی نزدیک به هم نام حضرت فارقلیط ذکر شده است. اینک آنچه در روض الجِنان آمده نقل می شود: «در اخبار است که در تورات نوشته است: پیغامبری را بر آرم در ایشان مانند تو که موسایی، و کلام خود در دهن او نِهم. هر چه او را وصیت کنم بگوید با امّت. امّا پسر پرستار (= کنیز، مقابل حُرَّه) را – یعنی رسول ما را – که از فرزندان اسماعیل هاجر است بر او برکت کردم سختْ سخت، و او دوازده بزرگ بزاید و او را برای امتی بزرگ بازپس دارم. و در انجیل نام او علیه السلام فارقِلیط است. در انجیل است که بشارت می دهم شما را به فارقِلیط چند جایگاه. او چون برون آید اهل عالم را مقیّد کند و به جملۀ حق قیام نماید و به کارهای عظیم و اخبار غیب خبر دهد، و مدح کند مرا و برای من گواهی دهد».
یادآور می شود فارقلیط معرَّب پاراکلیتوس یونانی است و معنی آن «احمد» است؛ یعنی ستاینده تر.
امّا کلمۀ احمد به عنوان اسم خاص حضرت رسول(ص) در سورۀ الصّف (۶۱) آیه ۶ ذکر شده، و تصریح شده که حضرت عیسی (ع) به آنان بشارت می دهد که پس از من فرستادۀ خدا که نامش احمد است می آید.
یکی از قرآن پژوهان در توضیح آیۀ ۶ صف می نویسد: «غالب محققان قدیم مسلمان و غیرمسلمان گفته اند که کلمۀ پاراکلیتوس یونانی، یا طبق تلفظ عربی اش فاراقلیط که در اِنجیل یوحَنّا (باب ۱۴، آیه ۱۶، ۲۶؛ باب ۱۵، آیه ۲۶؛ باب ۱۶، آیه ۷) آمده است و معنای آن تسلّی دهنده است، و مراد از آن روح القدس انگاشته می شود، و به فرستاده شدن او پس از مسیح تصریح شده است، در واقع شکل تحریف شده یا اشتباه آمیز واژۀ پریکلوتوس است که معنای آن بسیار ستوده شده (=احمد) است، و این ترجمۀ دقیق یونانی واژۀ آرامی مَوحمنه Mawhamana است. و آرامی زبانی بوده است که در عصر ظهور عیسی و چند قرن پس از او در فلسطین رواج داشته است، و بی شک زبان اصلی و اوّلیۀ متون از دست رفتۀ اناجیل بوده است…
مایه غبن و دریغ است که مناسبت همین روز را با تولّد پُر برگ و بار امام جعفر صادق(ع) از یاد بریم، و از احادیث فراوان حضرتش نمونه ای نقل نکنیم. بنابر این از فرصت پیش آمده استفاده کرده حدیثی که از جوامعُ الکلِم است و بینش صحیح اسلامی – قرآنی را تعلیم می دهد نقل می نماییم:
قیل للصادق(ع) علی ماذا بنَیتَ أمرَک فقالَ: علی أربعهِ اشیاء: از حضرت صادق(ع) پرسیدند در زندگی مبنای کارت را بر چه چیز گذاشتی؟ امام پاسخ داد: بر چهار چیز:
عَلِمتُ أنّ عَملی لا یعمَلُه غیری فاجتَهَدتُ؛ دانستم و یقین کردم که کار مرا جز خودم دیگری انجام نمی دهد، پس کوشش کردم.
علِمتُ أن اللّه عزّ وجلّ مُطَّلِعٌ عَلی فَاستَحییتُ؛ دانستم و باور کردم که خدای عزّ وجلّ مطَّلع و با خبر از من است، بنابر این از گناه شرم کردم.
و علمتُ أنّ رِزقی لا یأکلُه غیری فاطْمأنَنتُ؛ و دانستم یقیناً روزی مرا کسی جز من نمی خورد، در نتیجه اطمینان و آرامش پیدا کردم.
و علمِتُ أنَ آخِرَ أمری المَوتُ فَاستَعدَدتُ؛ و دانستم و یقین کردم که پایان کارم مردن است، به این جهت آماده مرگ شدم.
تأمّل و بازنگری به حدیث مذکور نکته هایی متبادر به ذهن می کند که عبارت است از:
۱- پیشوای مذهب ما بنای فکر و اعتقادش را بر چهار پایه گذاشته که به همه آنها علم دارد، و علم در این موارد، دانستن قطعی است، یعنی «یقین». پس افعال و فعالیت های حضرت همه بر باورهای یقینی است نه ظنّی، و این مهم ترین و استوارترین مبنایی است برای جهت دهی تلاش و کوشش ما در دوران حیات.
۲- برای اصلاح رفتار و اخلاق خود و نوجوانان باید مبانی اعتقادی خود و آنها را تصحیح و تقویت کنیم، زیرا واضح است که کردار ما بر پایه باورهای ماست، و باورهای ما باید چنان مستدَل باشد که به مرحله یقین و قطعیت برسد.
۳- آن چهار مبنا و اساس همه از امور قطعی و حتمی است و مسلمانی که خدای دانا و توانا را باور داشته باشد نمی تواند در آن امور تردید کند. فقط باید از حال غفلت بیرون آید و توجّه پیدا کند، و توصیه به «ذکر و فکر» برای زایل کردن غفلت است که متأسفانه کمتر اهل ذکر و فکر هستیم، و عبادت های ما هم معمولاً از تذکر و تفکر خالی است؛ در نتیجه حال و بلکه اعمال ما پس از نماز و دعا تفاوتی محسوس با قبل از عبادت پیدا نمی کند و تذکر و تَنبُّه کمتر به ما دست می دهد.
۴. نتیجه دیگر که از این کلمۀ طیبه و فریدۀ وحیده توان گرفت این است که علم ما باید به عمل منتهی شود. علمی که فایده عملی نداشته باشد سؤالی است که جوابش منفی است و شجَری است بی ثَمر یا چراغی بی فروغ.
۵. اینک باید به ارزیابی حال روحی و شیوه زندگی مسلمان معتقدی پرداخت که به امور چهار گانه ای که در حدیث آمده، علم و یقین پیدا کرده:
الف – در هر کاری که دارد، کوشا و فعّال است، زیرا می داند کسب مال یا کار اداری، تدریس یا تحصیلِ علمِ او را دیگری عهده دار نمی شود؛ چنان که عبادت و کارهای خیری را که در نیت دارد نیز خودش باید انجام دهد، و ظاهراً حدیث هم بیشتر ناظر به خیرات و مبرّات است که خود شخص باید به آنها اقدام کند نه میراث خوران.
ب. چنان مسلمان مؤمنی گناه نمی کند، حتی از کارهای ناپسند و مکروه هم – تا بتواند – اجتناب می نماید، زیرا همواره خداوند متعال و حجت او را ناظر و گواه بر خود می داند. نکته لطیفی که از تعبیر حضرت بر می آید این است که شدت حضورِ آفریدگار بینا و شنوا در نظرش موجب شرمندگی اش از خطا می شود نه بیم از عذاب، هر چند آن هم خواهد بود.
ج. اگر انسان به آن مرتبه از علم و یقین برسد که باور داشته باشد روزی آدمیان را خالق عادلی عطا کرده، اطمینان خاطر و آرامش روانی پیدا می کند، زیرا می داند که وظیفه اش این است که در حد معمول و معقول در پی کسب و کاری باشد، و مطمئن که سهم او را از مواهب زمینی و آسمانی دیگری نمی گیرد. چنین کسی دغدغه مال و منال و اضطراب روحی ندارد، و فرصت برای تحصیل معارف دینی و ترقی معنوی پیدا می کند.
د. حادثه ای که هیچ کس و در هیچ جا نمی توان در آمدنش تردید کرد «مرگ» است. مرگ نقطه آخِر خط مستقیم زندگی است و ایست کاملِ بی بازگشت برای همه، همان گونه که می بینیم، و کلام اللّه هم آن را یادآور می شود که: (کلُّ مَنْ عَلَیهَا فَانٍ * وَیبْقَی وَجْهُ رَبِّک ذُو الْجَلالِ وَالإکرَامِ) (الرحمن/ ۲۶ – ۲۷ ): «هر که بر روی زمین است فانی است. و آن که باقی است ذات شکوهمند و بزرگوار پروردگار تو است».
مردن برای آدمی پیشامدی مرموز و مبهم است، که ناخواسته و بی اجازه به مسکن همگان – کاخ باشد یا کوخ – وارد می شود، و از آن گریز و گزیری نیست. حکم عقل در پذیره شدن و استقبال این مهمان ناخوانده چیست؟ آمادگی پیدا کردن، همان که در سخن امامِ صادق و پیشوای راستگوی ما به «استعداد» تعبیر شده بود، و استعداد، آماده شدن و آمادگی پیدا کردن برای کاری و پیشامدی است.
ملاحظه می شود چهار تعلیم ششمین امام چقدر سنجیده و پسندیده و عملی است، امّا اگر طبع تنبل و بهانه جوی فردی بگوید ما را توانِ اجرای چنین برنامه ای در زندگی نیست، گوییم: مالا یدرَک کلُّه لا یترَک کلُّه. هر قدر ممکن و میسّر شود باید عمل کرد و به کار بست تا رفته رفته کاهلی و سستی به جهد و جهاد بینجامد و طبع انسان به آنها خوگیرد و عادت کند.
ثبت دیدگاه