تحریفات معنوی حادثه کربلا
به طورکلی تحریف بر دو قسم است: تحریف لفظی و قالبی؛ و دیگر تحریف معنوی و روحی. این تاریخچه با عظمت کربلا که به دست ما افتاده است، هم دچار تحریف لفظی شده است؛ یعنی ما از خودمان برگ و سازهایی بر پیکره این تاریخ بستهایم که چهره این تاریخ با عظمت و نورانی را تاریک و ظلمانی و قیافه زیبای آن را زشت کردهایم.
و هم متأسفانه این حادثه تاریخی در دست ما تحریف معنوی پیدا کرده است. که تحریف معنوی از تحریف لفظی صد بار خطرناکتر است. آنچه که سبب شده است که این حادثه بزرگ برای ما از اثر و خاصیت بیفتد تحریفات معنوی است نه تحریفات لفظی؛ یعنی اثر سوء تحریفات معنوی از اثر سوء تحریفات لفظی بیشتر است.
معنی «تحریف معنوی»
تحریف معنوی یعنی چه؟ مثلًا در یک جمله ممکن است ما از لفظ نه کم کنیم و نه زیاد، ولی آنجا که میخواهیم توجیه و تفسیر کنیم؛ طوری آن را توجیه و تفسیر کنیم که درست بر خلاف و بر ضد معنی واقعی این جمله باشد. من برای این مطلب فقط یک مثل کوچک عرض میکنم تا مطلب روشن شود.
داستان عمار یاسر
نقل کردهاند- از نقلهای مسلّم است- در روزی که مسجد مدینه را بنا میکردند و عمار یاسر فوقالعاده تلاش صادقانه میکرد. پیغمبر اکرم به او فرمود: «یا عَمّارُ تَقْتُلُک الْفِئَهُ الْباغِیهُ» (سیره حلبی، ج ۲/ ص ۷۷) ای عمار! تو را آن دستهای میکشند که سرکشاند. اشاره به آیه قرآن که اگر دو دسته از مسلمانان با یکدیگر جنگیدند، شما در میان آنها اصلاح کنید، اگر یک دسته سرکشی کرد، شما به نفع آن دسته دیگر علیه دسته سرکش وارد بشوید.
این جملهای که پیغمبر اکرم در باره عمار فرمود، شخصیت بزرگی به عمار دارد و لهذا عمار که در صفّین در خدمت امیرالمؤمنین بود؛ وزنه بزرگی در لشکر علی شمرده میشد. حتی بودند افراد ضعیفالایمانی که تا وقتی که عمار کشته نشده بود، هنوز مطمئن نبودند که عملی که در رکاب علی انجام میدهند به حق است یعنی کشتن معاویه و سپاهیان او جایز است.
نتیجه درست از داستان عمار
روزی که عمار در لشکر امیرالمؤمنین به دست اصحاب معاویه کشته شد، یکمرتبه فریاد از همه جا بلند شد که حدیث پیغمبر صادق آمد، بهترین دلیل برای این که معاویه و یارانش بر باطل هستند این است که اینها قاتل عمارند و پیغمبر اکرم در گذشته خبر داد که «یا عَمّارُ تَقْتُلُک الْفِئَهُ الْباغِیهُ»؛ یعنی [مصداق آیه] «وَ انْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنینَ اقْتَتَلوا فَأَصْلِحوا بَینَهُما فَانْ بَغَتْ احْدیهُما عَلَی الْاخْری فَقاتِلُوا الَّتی تَبْغی حَتّی تَفی ءَ الی أمْرِ اللهِ» (سوره حجرات/ آیه۹) امروز دیگر مثل آفتاب روشن شد که لشکر معاویه لشکر باغی یعنی سرکش و ظالم و ستمگر است و حق با لشکریان علی است. پس به نصّ قرآن باید به نفع لشکریان علی علیه لشکریان معاویه وارد جنگ شد.
تحریف معنوی داستان عمار
این قضیه تزلزلی در لشکر معاویه ایجاد کرد. معاویه که همیشه با حیله و نیرنگ کار خودش را پیش میبرد. اینجا دست به یک تحریف معنوی زد. چون نمیشد انکار کرد و گفت پیغمبر درباره عمار چنین سخنی نگفته است. چون شاید پانصد نفر آدم در همان جا بودند که شهادت میدادند که ما این جمله را از پیغمبر شنیدیم یا از کسی شنیدیم که او از پیغمبر شنیده بود. بنابراین، این جمله پیغمبر درباره عمار قابل انکار نبود. معاویه و اصحابش تصمیم گرفتند دست به یک تحریف معنوی بزنند.
وقتی شامیها میآمدند اعتراض میکردند، میگفتند معاویه چه میگویی؟ ما عمار را کشتیم! و پیغمبر فرمود: «تَقْتُلُک الْفِئَهُ الْباغِیهُ»، میگفت اشتباه کردهاید؛ درست است، پیغمبر فرمود که عمار را آن فئه سرکش، طایفه سرکش، لشکر سرکش میکشد، ولی عمار را که ما نکشتیم! میگفتند: ما کشتیم، لشکریان ما کشتند. میگفت: نه، عمار را علی کشت که او را به اینجا آورد و موجبات کشتنش را فراهم کرد. هرکس که میآمد اعتراض میکرد، معاویه و عمرو عاص با چنین توجیهی ذهن او را راضی میکردند و او را به لشکر برمیگرداندند.
عمرو عاص دو پسر دارد. یکی از آنها تیپ خودش است، دنیادار و دنیاپرست، و دیگری نسبتاً جوان مؤمن و باایمانی بود و با پدرش هماهنگی نمیکرد. اسم او عبدالله است. در یک جلسه که عبدالله حاضر بود و همین مغلطه معنوی را به کار بردند، عبدالله گفت این چه حرفی است که شما میزنید؟ این چه مغلطهکاری است که شما میکنید؟
چون عمار در لشکر علی بود پس عمار را علی کشت؟! گفتند بله. گفت بنابراین حمزه سید الشّهداء را هم پیغمبر کشت، چون حمزه سیدالشّهداء هم در لشکر پیغمبر بود که کشته شد. معاویه ناراحت و عصبانی شد، رو کرد به عمروعاص و گفت: عمروعاص! چرا جلوی این پسر بیادب را نمیگیری؟ این را میگویند تحریف معنوی.
چگونگی تحریف معنوی
اگر بخواهیم حوادث و قضایا را تحریف معنوی کنیم، چگونه تحریف میکنیم؟
حوادث و قضایای تاریخی، از یک طرف علل و انگیزهها دارد، از طرف دیگر منظور و هدفها دارد. تحریف یک حادثه تاریخی به این است که یا علل و انگیزههای آن حادثه را چیزی بگوییم غیر از آنچه که بوده است و یا هدف و منظور را طوری تفسیر کنیم غیر از آنچه که بوده است.
مثال دیگر
باز یک مثال کوچک: شما به منزل کسی میروید به عنوان اینکه از مکه آمده است. انگیزه شما این است که زیارت کردن حاجی مستحب است.
فردی میگوید میدانی فلان کس چرا به خانه فلان شخص رفت؟ میگوییم چرا؟
میگوید او فلان منظور را دارد؛ میخواهد دختر او را برای پسرش خواستگاری کند. یا میخواهد دخترش را به بال پسر فلان کس بچسباند. موضوع مکه را بهانه کرده است. این طور منظور شما را تحریف میکنند. این را میگویند تحریف معنوی.
تحریف معنوی هدف نهضت اباعبدالله
در حادثه تاریخی عاشورا که از یک طرف علل وانگیزههایی دارد و از طرف دیگر هدفها و منظورهای عالی، ما مسلمانها، ما شیعیان حسین بن علی تحریف کردیم، همان طوری که معاویه بن ابی سفیان جمله پیغمبر را که در باره عمار فرمود: «تَقْتُلُک الْفِئَهُ الْباغِیهُ» تحریف کرد؛ یعنی حسین یک انگیزهای داشت، ما چیز دیگری برایش تراشیدیم؛ حسین هدف و منظور خاصی داشت، ما یک هدف و منظور دیگری برای او تراشیدیم. اباعبدالله نهضتی کرده است فوق العاده باعظمت و مقدس. تمام شرایط تقدس یک نهضت در نهضت اباعبدالله هست که نظیرش در دنیا وجود ندارد. آن شرایط چیست؟
اولین شرط تقدس یک نهضت
اولین شرط تقدس یک نهضت این است که منظور و هدف آن نهضت، شخصی و فردی نباشد، بلکه کلی، نوعی، انسانی باشد. یک وقت یک کسی نهضت میکند به خاطر شخص خودش. یک وقت کسی نهضت میکند به خاطر اجتماع، به خاطر انسانیت، به خاطر حقیقت، به خاطر حق، به خاطر توحید، به خاطر عدالت و مساوات، نه به خاطر خودش. و درواقع به خاطر همه انسانها. در آن وقتی که او نهضت میکند، دیگر خودش، خودش به عنوان یک فرد نیست، اوست و همه انسانهای دیگر.
به همین جهت کسانی که در دنیا، حرکاتشان، اعمالشان، نهضتهایشان به خاطر شخص خودشان نبوده است، بلکه به خاطر بشریت بوده است، به خاطر انسانیت بوده است، به خاطر حق و عدالت و مساوات بوده است، به خاطر توحید و خداشناسی و ایمان بوده است، همه افراد بشر آنها را دوست دارند. همه میگویند: «حُسَینٌ مِنّی وَ انَا مِنْ حُسَینٍ».
قیام مقدس و پاک
همین طوری که پیغمبر فرمود: «حُسَینٌ مِنّی وَ انَا مِنْ حُسَینٍ» ما اینطور میگوییم: «حُسَینٌ مِنّا وَ نَحْنُ مِنْ حُسَینٍ» چرا؟ میگوییم برای اینکه حسین در ۱۳۲۸ سال پیش برای ما و به خاطر ما و به خاطر همه انسانهای عالم قیام کرد؛ قیامش قیام مقدس و پاک بود و از منظورهای شخصی بیرون بود.
دومین شرط تقدس یک نهضت
شرط دوم اینکه قیامی مقدس باشد این است که آن قیام با یک بینش و درک قوی و با یک بصیرت نافذ توأم باشد؛ یعنی چه؟ یک وقت هست مردمی، اجتماعی، خودشان در غفلتند، بیخبرند، نمیفهمند، جاهلند؛ یک آدمی پیدا میشود بصیر، چیزفهم، با درک، درد این مردم را از خود این مردم صد درجه بهتر میفهمد، دوای این مردم را از خود این مردم بهتر میفهمد. در وقتی که دیگران هیچ نمیفهمند و هیچ چیزی را درک نمیکنند، در ظاهر هم نمیبینند و به اصطلاح آن چیزی را که مردم دیگر در آینه نمیبینند او در خشت خام میبیند. قیام و نهضت میکند. پنجاه سال میگذرد، تازه ملت بیدار میشوند که فلان شخص قیام کرد، حرکت کرد، فلان اقدام را کرد، نهضت کرد چون منظورهای مقدسی داشت، ولی ما در سی سال پیش و پدران ما در پنجاه سال پیش ارزش این [کار] را درک نمیکردند.
درک نهضت حسینی
نهضت حسینی چنین نهضتی است. امروز است که ما درست میفهمیم حکومت یزید یعنی چه، معاویه چه کرد و نقشه امویها چه بود؟ ولی صدی نود و نه ملت مسلمان در آن روز درک نمیکردند، مخصوصاً با نبودن وسائل اطلاعاتی که امروز هست و در گذشته نبود. همان مردم مدینه درک نمیکردند. مردم مدینه روزی فهمیدند یزید چه کسی است و خلافت یزید یعنی چه که حسین بن علی کشته شد. بعد که حسین بن علی کشته شد، اینها تکان خوردند.
سومین شرط تقدس یک نهضت
شرط سوم اینکه یک نهضت مقدس باشد این است که تک و فرد باشد؛ یعنی برقی باشد که در یک ظلمت کامل بدرخشد. ندایی باشد در میان سکوتها، حرکتی باشد در میان سکونهای مطلق؛ یعنی در یک شرایطی که خفقان به طور کامل حکمفرماست، تمام مردم دیگر قدرت حرف زدن ندارند، تاریکی مطلق، یأس مطلق، ناامیدی مطلق، سکوت مطلق، سکون مطلق است، یکمرتبه یک مرد پیدا میشود، این سکوتها را میشکند، این سکونها را از میان میبرد، حرکتی میکند، برقی میشود و در میان یک ظلمت میدرخشد، تازه دیگران پشت سرش راه میافتند. آیا نهضت حسینی اینچنین بود یا نبود؟ اینچنین بود.
هدف نهضت اباعبدالله
امام حسین چنین نهضتی کرده است. امام حسین در این نهضت چه هدفی داشت؟ ما بعد هم میبینیم ائمه دین گفتهاند عزای چنین حسینی و چنین حادثهای تا ابد باید زنده بماند. حسین چه هدفی از این نهضت داشت؟ ائمه اطهار چرا این همه اصرار داشتند که عزای حسین زنده بماند؟ این دو را ما میخواهیم بفهمیم.
امّا حسین چرا نهضت کرد؟ چه احتیاجی دارد که ما بخواهیم از خودمان دلیل ذکر کنیم؟ حسین بن علی خودش دلیل نهضتش را بیان کرد، نه یک جا، نه دو جا و نه ده جا.
اگر نگفته بود ما حق داشتیم از پیش خودمان ببافیم. فرمود: «انّی ما خَرَجْتُ أَشِراً وَلا بَطِراً وَ لا مُفْسِداً وَ لا ظالِماً انَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْاصْلاحِ فی امَّهِ جَدّی» در کمال صراحت میگوید دنیای ما را مفاسد گرفته است، امت جدم فاسد شدهاند، قیام کردم برای اصلاح، من یک مرد اصلاح طلبم، «اریدُ انْ آمُرَ بِالْمَعْروفِ وَ أَنْهی عَنِ الْمُنْکرِ وَ اسیرَ بِسیرَهِ جَدّی وَ أَبی» (مقتل الحسین، ص ۱۵۶) هدفی جز امر به معروف و نهی از منکر ندارم. امام حسین هدف نهضت خودش را روشن کرده است، در کمال روشنایی. همچنین فرمود: «الا تَرَوْنَ انَّ الْحَقَّ لا یعْمَلُ بِهِ وَ انَّ الْباطِلَ لا یتَناهی عَنْهُ لِیرْغَبِ الْمُؤْمِنُ فی لِقاءِ اللهِ مُحِقّاً» (بحارالانوار، ج ۴۴/ ص ۳۸۱)
ادامه دارد…
منبع: کتاب حماسه حسینی شهید مطهری