انحرافات واقعه عاشورا
عدم درک درست از ماهيت واقعه عاشورا و فلسفه قيام اباعبدالله الحسين علیه السلام ممكن است منجر به شكلگيری تفكرات ناصواب و كج راهه هايی پيرامون اين قیام گردد. برخی از نگرشهای تحريف شده درباره قیام ، نگاه دنيا گرايانه به قیام اين حضرت است. به اين مفهوم كه ايشان در طلب رياست دنيا به سوی كوفه حركت كردند و در واقع جنگ ايشان با يزيد بر سر تخت خلافت بود و همان گونه كه هر دو مدعی ديگر خلافت در هركجای جهان، در صورت پافشاری بر ادعای خود ناگريز به سمت درگيری و مواجهه پيش می روند.
قیام برای بازگرفتن میراث جدشان
پافشاری امام حسين علیه السلام بر بازگرفتن ميراث جدشان، باعث شد واقعه عاشورا شكل بگيرد. اين نگاه ابن تيميه (پدر سلفیگری)، بسيار رواج داده شده و البته پيش و پس از او افرادی ديگر با بيان های متفاوت به آن اشاره دارند، می كوشد واقعه عاشورا را تفسير به «جنگ قدرت» نمايد و اباعبدالله الحسين علیه السلام را به جرم اختلاف افكندن ميان امت پيامبر صلی الله علیه و آله مؤاخذه كند!
نگرش صوفیانه به قیام
انحراف ديگری كه در طول تاريخ برای قیام امام حسين علیه السلام بيان شده است، مربوط به نگرش صوفيانه به اين قیام است كه كل ميدان عاشورا را به عنوان يک تابلو ی «عشق ورزی فردی ميان مريد و مراد» توصيف می كند و معتقد است خداوند كه می خواست زودتر مريدش به معشوق برسد؛ صحنهای مهيا نمود و لشكر دشمن را فراخواند تا با قتال با اباعبدالله علیه السلام، وی را در عشقی خونبار به وصال معشوق برساند.
لحظه عاشورا لحظه وصال عاشق و معشوق است و نه تنها نبايد در روز عاشورا ماتم داشت بلكه بايد از اين وصال خوشحال نيز بود. بيان شد كه چنين فلسفهای حتی از زبان برخی عرفای بنام همچون مولانا جلالالدين محمد بلخی در قالب تماثيل و حكايات بيان شده است.
قیام برای شفاعت
نگاه ديگر به عاشورا كه خالی از اشكال نيست، برگرفته از فلسفه مسيحی است كه كشته شدن حضرت عيسی را كه به آن معتقد است، خواست خدا برای كفاره قرار دادن گناهان بشر از ازل تا ابد می داند. اين نگاه، فلسفه عاشورا را ايثار امام حسين علیه السلام برای رسيدن به مقام شفاعت امت می داند كه تا قيامت، همه دوست داران و گريه كنان بر خود را، هرچه گناه هم كه كرده باشند مورد بخشش قرار دهد.
اين نگرش كه اهداف و عبرت های اساسی عاشورا را كنار گذاشته و صرفا بر عزاداری برای بخشيده شدن تكيه دارد، بيشتر ريشهای عاميانه دارد و فلسفه ای قشری است كه در برخی اشعار و مداحیها نيز رسوخ كرده است. در ادامه يكی ديگر از فلسفه های بيان شده در طول تاريخ شيعه برای قيام عاشورا، بيان خواهد شد و تطابق آن با قول و فعل امام حسين علیه السلام مورد سنجش قرار خواهد گرفت.
تعبد پروردگار از طريق شهادت
يكی ديگر از فلسفه های ذكر شده برای قيام امام حسين علیه السلام «قيام با انگيزه به شهادت رسيدن» است. اين ديدگاه، به رغم ديدگاه های پيشين، خاستگاهی شيعی دارد و برخی علمای معتبر به آن اشاره داشتهاند و لذا در بررسی آن بايد دقيق و محتاط بود. اين نگاه معتقد است بالاترين مرتبه قرب الهی و سعادت بشری، مرتبه شهداست و امام حسين علیه السلام كه هدفی جز قرب الهی ندارد، خود را به ميدانی فرا می خواند كه پايانش شهادت است.
سيد بن طاووس شايد نخستين عالم شيعه است كه در كتاب «اللهوف فی قتلی الطفوف » چنين فلسفهای را برای قيام عاشورا بيان میكند و می نويسد: «همين كه اولياى خدا ببينند زندگى دنيا مانع از اطاعت از حضرت حق است و ماندن در اين دنيا بين آنان و بخششهاى الهى حايل است، بی درنگ لباس ماندن را از تن به دور مى اندازند و درهاى ملاقات با حق را مى كوبند و در اين راه از اينكه نجات و رستگارى را حتى تا مرز ايثار جان به دست آورند و بدن هاى خود را آماج نيزه ها و شمشيرهاى بران و خطرناک قرار دهند، لذت مى برند.
شهداى كربلا به انگيزه نيل به چنين شرافتى، قفس تن شكستند و به پرواز در آمدند و در جان بازى از يكديگر سبقت گرفته و بدنهايشان را هدف نيزهها و شمشيرها قرار مى دادند.»
شهادت به خودی خود هدف است
سيد بن طاووس اعتقاد دارد برخی اشتباه میكنند كه «شهادت» را به خودی خود يک هدف محسوب نمی كنند، حال آنكه اگر بنا و فلسفه خلقت به پرستش خداوند متعال باشد، بهترين مسير پرستش خدا، شهادت در راه اوست: «من مىگويم شايد برخى از كسانى كه پى نبردهاند به ارزش و عظمت سعادتى كه از طريق شهادت نصيب مجاهد در راه خدا مى شود، چنين مى پندارند كه با اينگونه كارها خدا را نتوان پرستش كرد. گويا اين افراد كلام خدا را در قرآن صادق نشنيده اند كه گروهى با كشتن خود به عبادت خدا پرداختند، آنجا كه خداوند مى فرمايد: به سوى خدايتان بازگرديد و خود را بكشيد كه اين كار براى شما نزد پروردگارتان شايسته تر است.»
قیام امام حسین، حرکتی انتخابی
علامه حلی، از ديگر بزرگان متفكر شيعه در قرن هفتم، به نوعی اين نگاه را مورد تاييد قرار میدهد. از سخنان او در خصوص قيام امام حسين علیه السلام میتوان اينچنين برداشت كرد كه حركت اباعبدالله حركتی بود «كاملا انتخابی» كه رفتن به سمت آن يا ممانعت از گام گذاشتن در اين مسير، به انتخاب خود امام واگذار شده بود و ايشان تكليفی شرعی از اين حيث نداشتند. ايشان مسير شهادت را برگزيدند تا به اين وسيله به بالاترين مرتبه پرستش خداوند نائل آيند كه البته اين خواست نيز با ضوابط شرع منطبق بود.
اين نگاه به نوعی در حال حاضر نيز از سوی برخی علمای شيعه مورد اشاره قرار گرفته است. به عنوان نمونه آيتالله صافى گلپايگانى در اين خصوص مىنويسد: «تعبد به شهادت و كشته شدن، يكى از امورى است كه به صورتهاى مختلف در شرايع و اديان، سابقه دارد و صحت تكليف و تعبد به آن نه خلاف عقل است و نه خلاف نقل، خصوص درباره انبيا و اوليا كه عباد مكرمون لايسبقونه بالقول و هم بامره يعملون هستند.»
ريشه نظريه «شهادت برای تعبد»
پيروان اين نگرش، به رواياتی اشاره میكنند كه اهميت مساله «شهادت» را در قيام اباعبدالله علیه السلام پررنگ نشان داده است. در يكی از اين روايات، امام باقر علیه السلام به مختار كردن امام حسين علیه السلام توسط خداوند برای برگزيدن پيروزی و شهادت اشاره نموده و میفرمايند: «خداى تعالى نصرت خود را بر امام حسين علیه السلام فرو فرستاد تا آنجا كه بين آسمان و زمين قرار گرفت (و نزديک بود كه او را بر كوفيان پيروز كند). سپس او را مخير ساخت كه پيروزى يا ديدار خدا را انتخاب كند، آن حضرت ملاقات خدا را اختيار كرد.»۱
روايتی ديگر از امام صادق علیه السلام ذكر شده است كه ايشان «شهادت» را سرنوشتی می دانند كه از ازل خداوند برای امام، درنظر گرفته بود و خداوند می خواست بنده خود را شهيد ببيند: «نامه آسمانى به وسيله جبرئيل براى رسول خدا صلی الله علیه و آله از سوى خدا آمد كه درآن براى هر امامى يک مهر وجود داشت و بايد هر امامى مهر مربوط به خود را باز و به آنچه زير آن نوشته شده بود، عمل كند. وقتى نوبت به امام حسين علیه السلام رسيد و مهر را گشود، زير آن نوشته شده بود:«اَنْ قاتِلْ فَاقْتُلْ وَ تُقْتَل وَ اخْرُجْ بِاَقْوام لِلشَهادَةِ لاشَهادةَ لَهُم اِلا مَعَك؛ جنگ كن و بكش و كشته خواهى شد و با مردمى براى شهادت بيرون برو كه شهادت آنان جز با تو نخواهد بود.»۲
نقد اين نظريه
آنچه به عنوان نقد به اين نظريه وارد شده، آن است كه گرچه بهترين شيوه مرگ، «شهادت در راه خدا» است و هر انسان متعبدی دوست دارد با شهادت كه بالاترين مرتبه قرب الهی است به ديدار پروردگار برود و طبيعتا اين مساله برای اباعبدالله علیه السلام نيز دارای مصداق است، اما اينكه آيا میتوان «شهادت» را فلسفه حركت امام حسين علیه السلام و قيام عاشورا دانست، محل ترديد است، چراكه اولا عاقبت شهادت برای همه ائمه معصومين علیهم السلام مكتوب شده است و حتی امام حسن علیه السلام كه پيمان صلح را به مصلحت جامعه اسلامی ديدند، نهايتا با شهادت خود به لقای الهی شتافتند، پس نفس شهادت ضرورتا با قيام عاشورا محقق نمی شود و نيازی به حركت مسلحانه و رزم آشكار ندارد.
ثانيا بيان قرآن، سيره پيامبر صلی الله علیه و آله وسلم و امامان نشان میدهد، حفظ جان امری ضروری است و معصومين میكوشيدند جان خود را حفظ كنند تا بتوانند بيشتر از دين خدا دفاع نمايند، مگر آنكه مصلحتی واقع شود كه خطری برای اصل اسلام رخ دهد كه جز با شهادت امام، امكان اصلاح آن نباشد و قيام عاشورا دقيقاً از همين جنس بود.
علاوه بر موارد فوق بايد اشاره كرد درصورتی كه امام حسين علیه السلام فلسفه خود از قيام را شهادت میدانست، چرا در مقاطع مختلف واقعه عاشورا، از لشكر دشمن میخواست از كشتن ايشان و اهل بيتش صرف نظر نمايند و حتی در لحظات آخر، از قاتل خود خواست تا خسران عظيم به شهادت رساندن امام را مرتكب نشود و با صرف نظر از بريدن رأس مبارک امام، نام خود را در دنيا و آخرت در زمره بدترين اشقيا ثبت نكند.
ملاحظه در اين نظر
بايد به اين نكته توجه داشت، بزرگانی كه از «تعبد به شهادت» سخن گفته اند، غالبا نخواسته اند قیام عاشورا را اقدام و عملی خالی از هدف توصيف نمايند يا مشابه آنچه در «نگرش صوفيانه» ذكر شد، حركت امام حسين علیه السلام را به مسالهای فردی و عشقبازانه بين ايشان و خدای خود تقليل دهند، بلكه درصدد بودهاند مرتبه بالای تعبد اباعبدالله علیه السلام را نشان دهند كه در مقابل خواست خداوند كه «كشته شدن امام حسين علیه السلام» بوده است خضوع و خشوع كامل داشته و حفظ جان خود را بر مصالح دين خداوند اولی ندانسته اند.
در نتيجه به مقام خشنودی باريتعالی «يا ايتها النفس المطمئنه ارجعي الي ربك راضيه مرضيه ای جان آرام گرفته و اطمینان یافته به سوی پروردگارت در حالی که از او خشنودی و او هم از تو خشنود است، باز گرد. »۳ دست يافتند، لذا در توضيح و تكميل اين نظريه بايد اشاره گردد كه امام حسين علیه السلام حجت عقلی و شرعی برای مبارزه با حكومت طاغوتی يزيد داشتند و حسب شرايط زمانی، بهترين مسير برای اصلاح امت را قیام برابر اين حكومت جائر دانستند و در اين مسير با علم به آينده و مخاطرات پيش رو، از خواست خداوند تبعيت كامل نمودند و مقابل عبارت پيامبر صلی الله علیه و آله به نقل از حضرت حق كه «خداوند می خواهد تو را كشته ببيند» اطاعت محض نموده و با شهادت خود و اسارت اهل بيتش، بالاترين مرتبه از تعبد و بندگی آدمی نسبت به خداوند را به نمايش گذاشتند.
کلام آخر
در آخر بايد اشاره كرد همانطور كه بزرگانی چون سيد بن طاووس و شيخ مفيد گفته اند، طلب شهادت و حركت در مسير شهادت، فی نفسه دارای اهميت فراوان و امری مطلوب است؛ در صورتی كه در مسير خواست و رضای پروردگار و انجام تكليف الهی باشد. سيره پيامبر صلی الله علیه و آله نيز مؤيد اين مساله است.
به عنوان مثال می توان به ماجرای عمروبن جموح در جريان جنگ احد اشاره كرد كه فرزندانش به دليل مشكلی كه در پايش داشت، او را از جنگيدن نهی می نمودند و زمانی كه وی به پيامبر صلی الله علیه و آله شكوه كرد و گفت:«به خدا من می خواهم با همين پای لنگ وارد بهشت شوم.»۴
پيامبر به او فرمودند: «خداوند تو را از جهاد معاف كرده است.» اما مقابل اصرار او به فرزندانش فرمودند: «باكی نيست. او را منع نكنيد. شايد خداوند شهادت را توفيق و روزی او نمايد.» اين رفتار پيامبر نشان می دهد كه مساله شهادت حتی در صورتی كه تكليف الهی بر انسان نوشته نشده باشد، همچنان قابل توجه و دارای مطلوبيت فراوان است و میتوان آن را به عنوان هدفی والا در نظر گرفت در صورتی كه در مسير اوامر الهی قرار گيرد.
نظرات ارزشمند شما ما را در بهبود کیفیت مطالب سایت یاری خواهد نمود.
منابع
۱- اصول کافی، کلینی، ج۱
۲- همان
۳ – سوره فجر، آیات ۲۷و۲۸. ترجمه حسین انصاریان
۴ – السیرة النبویة، عبد الملک بن هشام؛ شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید.