«خوشبختانه ادبیات سلف ما همه اش در جهت ارزش های الهی و اسلامی است؛ از جمله همین شاهنامه که شما به آن اشاره کردید.
اول انقلاب عده ای از مردم بااخلاص بیاطلاع رفته بودند قبر فردوسی را در طوس خراب کنند!
وقتی من مطلع شدم، چیزی نوشتم و فورا به مشهد فرستادم؛ که آن را بردند و بالای قبر فردوسی نصب کردند؛ نمیدانم الان هم هست یا نه. بچههایی که به آنجا میرفتند، چشمشان که به شهادت بنده می افتد، لطف میکردند و میپذیرفتند و دیگر کاری به کار فردوسی نداشتند!
حقیقت قضیه این است که فردوسی یک حکیم است؛ تعارف که نکردیم به فردوسی، حکیم گفتیم. الان چند صد سال است که دارند به فردوسی، حکیم میگویند. حکمت فردوسی چیست؟ حکمت الهیِ اسلامی.
شما خیال نکنید که در حکمت فردوسی، یک ذره حکمت زرتشتی وجود دارد. فردوسی آن وقتی که از اسفندیار تعریف می کند، روی دینداری او تکیه میکند.
میدانید که اسفندیار یک فرد متعصب مذهبی مبلغ دین بوده که سعی کرده پاکدینی را در همه جای ایران گسترش بدهد.
تیپ اسفندیار، تیپ حزب اللهی های امروز خودمان است؛ آدم خیلی شجاع و نترس و دینی بوده است.
حاضر بوده است برای حفظ اصولی که به آن معتقد بوده و رعایت می کرده، خطر بکند و از هفت خان بگذرد و حتی با رستم دست و پنجه نرم کند.
وقتی شما شاهنامه را مطالعه میکنید، میبینید که فردوسی روی این جنبه دینداری و طهارت اخلاقی اسفندیار تکیه میکند.
با این که فردوسی اصلا بنا ندارد از هیچ یک از آن پادشاهان بدگویی کند، اما شما ببینید گشتاسب در شاهنامه چه چهره ای دارد، اسفندیار چه چهره ای دارد.
اینها پدر و پسر هستند. فردوسی بر اساس معیارهای اسلامی، به فضیلتها توجه دارد؛ در حالی که بر طبق معیارهای سلطنتی و پادشاهی، در نزاع بین گشتاسب و اسفندیار، حق با شاه است.
«به نیروی یزدان و فرمان شاه» یعنی چه؟ یعنی هرچه شاه گفت، همان درست است؛ یعنی حق با گشتاسب است.
اما اگر شما به شاهنامه نگاه کنید، میبینید که در نزاع بین اسفندیار و گشتاسب، حق با اسفندیار است؛ یعنی اسفندیار یک حکیم الهی است».
نظرات ارزشمند شما، ما را در بهبود کیفیت مطالب یاری خواهد کرد.